هوسوک:
بیبی؟؟هوسوک:
خوشگل من؟هوسوک:
بیبی گرل؟هوسوک:
میدونی خیلی دوستت دارم؟نینا:
..😂😂|
..|
سلامهوسوک:
سلام کوچولو.نینا:
آه..این هات بود..هوسوک:
میدونم خوشگله۱:نینا:
چیزی شده؟هوسوک:
کم پیدایی..چی شده؟پدرت اذیتت میکنه؟نینا:
راستش...نینا:
نمیخوام بهت دروغ بگم..من دوستت دارم...نینا:
اون رو دیدم..کسی که قراره باهاش به زور ازدواج کنم..هوسوک:
مگه راجب رابطمون به پدرت نگفتی؟؟نینا:
گفتم..گفت باید با اون ازدواج کنم..هوسوک:
اوه خدا..میخوای بیای پیش من؟نینا:
یعنی فرار کنم..؟هوسوک:
این هفته و هفته ی بعد که خونه نیستم..دارم میرم سفر...بعدش میخوای بیای؟؟نینا:
عروسی مشخص شده...سه هفته ی دیگه...نینا:
نه نه!!فعلا نه..خوش بگذره بهت..من همیشه کنارتم..چه بفهمی..چه نفهمی..توی سفر پیشتم💜نینا:
کافیه بهم فکر کنی💜هوسوک:
این رمانتیک بود..💜هوسوک:
همیشه به فکرتم عزیزم.دلم برای هوسوک میسوزه😂😔..
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK