زنگ واحد رو زد و منتظر شد تا تهیونگ در رو باز کنه.
میدونست رفت و آمدش به این خونه زیاد شده ولی سعی میکرد اهمیت نده.
و همچنین این که لکنتش جلوی تهیونگ کمتر میشد.″عزیزممم..سلام″
تهیونگ وقتی در رو باز کرد گفت و با پرویی تمام خم شد و بوسه ی کوچیکی روی لب جونگ کوک گذاشت.جونگ کوک با چشمای گرد به تهیونگ نگاه کرد:″چییکار مییکننی؟″
″دوست پسرمو میبوسم؟″
تهیونگ سوال گفت و جونگ کوک داخل خونه اومد و تهیونگ در رو بست.″کوکی اووووپاااااااا″
تهیون جیغ زد و سمتش دوید.جونگ کوک روی پاهاش خم شد و تهیون دستشو دور گردنش حلقه کرد.
″تو اومدی اوپا!فکر کردم تهته دروغ میگه راجب اومدنت″
تهیون با ذوق گفت و لپ جونگ کوک رو بوسید.″هوی دختره ی اسکل..از دوست پسرم دور شو″
تهیونگ غر زد و تهیون غرید:″برو بابا..اوپا خرگوشی خودمه″″صد رحمت به بچه های هفت ساله ی قدیم″
تهیونگ با آه گفت و ازشون دور شد.جونگ کوک تهیون رو بغل کرد و دنبال تهیونگ رفت.
روی مبل چرمی نشست و از تهیون پرسید:″چ-چی مییخوای برات درست کننم؟″
تهیون اخم متفکری کرد و لباشو غنچه کرد.
دقیقا مثل تهیونگ...اونا خیلی شبیه هم بودن.″بیبیمباپ!″
تهیون جیغ زد و تهیونگ از توی اتاق داد زد:″جیغ نزنننن″″خودت داری داد میزنییی″
تهیون بازم جیغ زد.جونگ کوک خندید:″باشه د-درسست میکننم″
تهیون جیغ خوشحالی زد و دوباره لپ جونگ کوک رو بوسید.
تهیونگ از اتاق بیرون اومد و با نگاه مشکوکش به تهیون نگاه کرد.
″دختره ی اسکل″
تهیونگ زیر لب گفت ولی تهیون شنید و جیغ عصبی ای زد.از بغل جونگ کوک بیرون اومد و سمت تهیونگ دوید.
تهیونگ هم سمت اتاقش دوید و درو بست.
تهیون به در کوبید:″اوپای احمققق!!!درو باز کننن″″گمشو برو دختره ی اسکلِ زشتتتت″
تهیونگ از توی اتاق داد زد و تهیون عصبی تر شد.جونگ کوک به اون خواهر برادر کیوت خندید و بعد از در آوردن کاپشنش ، سمت آشپزخونه رفت تا هرچه زودتر غذا رو آماده کنه.
***
تهیونگ ، جونگ کوک رو از پشت بغل کرد:″اومم چه بوی خوبی میاد″
جونگ کوک شوکه برگشت طرفش و تهیونگ بینیش رو بوسید.
″ن-نکن″
جونگ کوک با خجالت گفت.″میکنم...نمیتونی جلوم رو بگیری...نظرت چیه بیای پیش من زندگی؟هم پیش منی و هم من گشنه نمیمونم″
تهیونگ گفت و جونگ کوک خندید.″جدی میگم″
تهیونگ گفت ولی جونگ کوک بازم خندید:″نمییشه″″میشه~″
تهیونگ گفت و یه تیکه از هویج های خرد شده رو توی دهنش گذاشت.″تهیییون کج-کجاست؟″
جونگ کوک پرسید و تهیونگ نیشخند زد:″توی حموم زندانیش کردم″چشمای جونگ کوک گرد شد و سمت اتاق تهیونگ دوید.
سمت در حموم رفت و بازش کرد.تهیون کف حموم نشسته بود و گریه میکرد.
جونگ کوک روی زانو هاش نشست و تهیون رو بغل کرد:″هیششش..تهیونی..گ-گررییه نککن″
و سرشو بوسید.″از تهته بدم هق میاااد″
تهیون گفت و بیشتر گریه کرد.″این-اینو نگو...اون فق-فقط شوخ-ششوخی کرده″
جونگ کوک آروم گفت.تهیونگ با ابرو های بالا رفته به در حموم تکیه داده بود:″تهیون؟این لوس بازیا چیه؟″
تهیون هق زد و بیشتر به لباس جونگ کوک چنگ زد.
جونگ کوک نگاه نگرانش رو سمت تهیونگ برد و به تهیون اشاره کرد.
تهیونگ دلش میخواست تهیون رو از تراس پرت کنه پایین و جونگ کوک رو محکم بغل کنه.
اون بچه ی مزاحم...″تهیون بسه دیگه فیلم بازی نکن′′
تهیونگ غر زد.تهیون با گریه از بغل جونگ کوک بیرون اومد و بلند شد.
جیغ زد:″به بابا میگممممم″
و از حموم دوید بیرون.تهیونگ با چشمای گرد به راه رفته اش خیره بود..اون چرا انقدر لوس شده بود؟
جونگ کوک پوفی کشید و بلند شد.
″زانو هات درد گرفت؟″
تهیونگ پرسید و جونگ کوک لبخند کوچیکی زد:″نه..″سمت هال رفت و دید تهیون نشسته روی مبل و گریه اش بند اومده.
″تهیونی؟ب-بیا برا-برات بی-بیممباپپ ددرست کرردمم″
جونگ کوک گفت و لبخند خوشگلی تحویل تهیون داد.تهیونگ واقعا قصد داشت خواهرش رو خفه کنه.
اگه اون نبود ، جونگ کوک رو خم کرده بود و به فاکش میداد.″تهیونگی احمقه″
تهیون با صدای بلندی گفت و جونگ کوک خندید:″شا-شاید...مییخوای ببیای سسر مییز تا ببرات غذ-غذا بکشم؟″تهیون خنده ی پر ذوقی کرد:″آرهههه..بریم غذای اوپا خرگوشی رو بخوریممم″
تهیونگ با چشمای ریز شده به خواهر شیطانیش نگاه میکرد.
جونگ کوک که نگاه تهیونگ رو دید ، خندید.تهیونگ سرش رو سمت جونگ کوک برگردوند و لبخند دندون نمایی بهش زد.
″ت-توام بیا س-سر غذا″
به تهیونگ گفت و سمت آشپزخونه رفت.″هرچی بیبی بگه″
تهیونگ گفت و دنبال جونگ کوک راه افتاد.
![](https://img.wattpad.com/cover/243561872-288-k479774.jpg)
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK