50

7.3K 1.3K 237
                                    

زنگ واحد رو زد و منتظر شد تا تهیونگ در رو باز کنه.
میدونست رفت و آمدش به این خونه زیاد شده ولی سعی میکرد اهمیت نده.
و همچنین این که لکنتش جلوی تهیونگ کمتر میشد.

″عزیزممم..سلام″
تهیونگ وقتی در رو باز کرد گفت و با پرویی تمام خم شد و بوسه ی کوچیکی روی لب جونگ کوک گذاشت.

جونگ کوک با چشمای گرد به تهیونگ نگاه کرد:″چییکار مییکننی؟″

″دوست پسرمو میبوسم؟″
تهیونگ سوال گفت و جونگ کوک داخل خونه اومد و تهیونگ در رو بست.

″کوکی اووووپاااااااا″
تهیون جیغ زد و سمتش دوید.

جونگ کوک روی پاهاش خم شد و تهیون دستشو دور گردنش حلقه کرد.
″تو اومدی اوپا!فکر کردم ته‌ته دروغ میگه راجب اومدنت″
تهیون با ذوق گفت و لپ جونگ کوک رو بوسید.

″هوی دختره ی اسکل‌..از دوست پسرم دور شو″
تهیونگ غر زد و تهیون غرید:″برو بابا..اوپا خرگوشی خودمه″

″صد رحمت به بچه های هفت ساله ی قدیم″
تهیونگ با آه گفت و ازشون دور شد.

جونگ کوک تهیون رو بغل کرد و دنبال تهیونگ رفت.

روی مبل چرمی نشست و از تهیون پرسید:″چ-چی مییخوای برات درست کننم؟″

تهیون اخم متفکری کرد و لباشو غنچه کرد.
دقیقا مثل تهیونگ...اونا خیلی شبیه هم بودن.

″بیبیمباپ!″
تهیون جیغ زد و تهیونگ از توی اتاق داد زد:″جیغ نزنننن″

″خودت داری داد میزنییی″
تهیون بازم جیغ زد.

جونگ کوک خندید:″باشه د-درسست میکننم″

تهیون جیغ خوشحالی زد و دوباره لپ جونگ کوک رو بوسید.

تهیونگ از اتاق بیرون اومد و با نگاه مشکوکش به تهیون نگاه کرد.
″دختره ی اسکل″
تهیونگ زیر لب گفت ولی تهیون شنید و جیغ عصبی ای زد.

از بغل جونگ کوک بیرون اومد و سمت تهیونگ دوید.
تهیونگ هم سمت اتاقش دوید و درو بست.
تهیون به در کوبید:″اوپای احمققق!!!درو باز کننن″

″گمشو برو دختره ی اسکلِ زشتتتت″
تهیونگ از توی اتاق داد زد و تهیون عصبی تر شد.

جونگ کوک به اون خواهر برادر کیوت خندید و بعد از در آوردن کاپشنش ، سمت آشپزخونه رفت تا هرچه زودتر غذا رو آماده کنه‌.

***

تهیونگ ، جونگ کوک رو از پشت بغل کرد:″اومم چه بوی خوبی میاد″

جونگ کوک شوکه برگشت طرفش و تهیونگ بینیش رو بوسید.

″ن-نکن″
جونگ کوک با خجالت گفت.

″میکنم‌...نمیتونی جلوم رو بگیری...نظرت چیه بیای پیش من زندگی؟هم پیش منی و هم من گشنه نمیمونم″
تهیونگ گفت و جونگ کوک خندید‌.

″جدی میگم″
تهیونگ گفت ولی جونگ کوک بازم خندید:″نمییشه″

″میشه~″
تهیونگ گفت و یه تیکه از هویج های خرد شده رو توی دهنش گذاشت.

″تهیییون کج-کجاست؟″
جونگ کوک پرسید و تهیونگ نیشخند زد:″توی حموم زندانیش کردم″

چشمای جونگ کوک گرد شد و سمت اتاق تهیونگ دوید.
سمت در حموم رفت و بازش کرد.

تهیون کف حموم نشسته بود و گریه میکرد.
جونگ کوک روی زانو هاش نشست و تهیون رو بغل کرد:″هیششش‌..تهیونی..گ-گررییه نککن″
و سرشو بوسید‌.

″از ته‌ته بدم هق میاااد″
تهیون گفت و بیشتر گریه کرد.

″این-اینو نگو...اون فق-فقط شوخ-ششوخی کرده″
جونگ کوک آروم گفت.

تهیونگ با ابرو های بالا رفته به در حموم تکیه داده بود:″تهیون؟این لوس بازیا چیه؟″

تهیون هق زد و بیشتر به لباس جونگ کوک چنگ زد.

جونگ کوک نگاه نگرانش رو سمت تهیونگ برد و به تهیون اشاره کرد.
تهیونگ دلش میخواست تهیون رو از تراس پرت کنه پایین و جونگ کوک رو محکم بغل کنه.
اون بچه ی مزاحم...

″تهیون بسه دیگه فیلم بازی نکن′′
تهیونگ غر زد.

تهیون با گریه از بغل جونگ کوک بیرون اومد و بلند شد.
جیغ زد:″به بابا میگممممم″
و از حموم دوید بیرون.

تهیونگ با چشمای گرد به راه رفته اش خیره بود..اون چرا انقدر لوس شده بود؟

جونگ کوک پوفی کشید و بلند شد.
″زانو هات درد گرفت؟″
تهیونگ پرسید و جونگ کوک لبخند کوچیکی زد:″نه..″

سمت هال رفت و دید تهیون نشسته روی مبل و گریه اش بند اومده.
″تهیونی؟ب-بیا برا-برات بی-بیممباپپ ددرست کرردمم″
جونگ کوک گفت و لبخند خوشگلی تحویل تهیون داد.

تهیونگ واقعا قصد داشت خواهرش رو خفه کنه.
اگه اون نبود ، جونگ کوک رو خم کرده بود و به فاکش میداد.

″تهیونگی احمقه″
تهیون با صدای بلندی گفت و جونگ کوک خندید:″شا-شاید...مییخوای ببیای سسر مییز تا ببرات غذ-غذا بکشم؟″

تهیون خنده ی پر ذوقی کرد:″آرهههه‌..بریم غذای اوپا خرگوشی رو بخوریممم″

تهیونگ با چشمای ریز شده به خواهر شیطانیش نگاه میکرد.
جونگ کوک که نگاه تهیونگ رو دید ، خندید.

تهیونگ سرش رو سمت جونگ کوک برگردوند و لبخند دندون نمایی بهش زد.

″ت-توام بیا س-سر غذا″
به تهیونگ گفت و سمت آشپزخونه رفت.

″هرچی بیبی بگه″
تهیونگ گفت و دنبال جونگ کوک راه افتاد.

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now