17

8.4K 1.5K 65
                                    

وقتی دختر کوچیک و خوشگل خونه با ترس به کمدی که ازش صدا اومده بود ، نگاه کرد ؛ جونگ کوک فکر کرد:′الان حتما همه میمیرن این زنده میمونه:/′

و اخر فیلم هم همین شد‌.
دروغ بود اگه میگفت اصلا نترسیده ، آره ترسیده بود ولی نه در حدی که تهیونگ میخواست.

تهیونگ با لبای آویزون تی وی رو خاموش کرد.
هوا چند ساعتی بود تاریک شده بود.

جونگ کوک گوشیش رو برداشت و ساعت رو دید.
بی صدا لب زد:′باید برم′

تهیونگ نمیدونست جونگ کوک چرا صحبت نمیکنه و براش واقعا کنجکاو بود.
و خب یه نقشه هایی توی سرش داشت.

″باشه دارلینگ ، خودم میرسونمت″
تهیونگ گفت و از روی مبل بلند شد.

جونگ کوک تند تند با ترس سر تکون داد و لب زد:″نه!″
اوه اینو بدون لکنت گفت ، خوبه.

″چرا نه؟هوا تاریکه″
تهیونگ با اخم گفت.

جونگ کوک فقط سر تکون داد و بلند شد.
″بزار برسونمت کوکی″
تهیونگ اصرار گرفت و جونگ کوک فقط اخم کرد و سرشو به معنای ′نه′ تکون داد.

تهیونگ هوفی کشید:″خیلی خب ، پس..شبت بخیر″
و جونگ کوک در رو باز کرد.

جونگ کوک سر تکون داد و آروم گفت :′شب بخییر″

قبل از این که از خونه خارج بشه تهیونگ دستشو کشید و لباشو روی گونه اش گذاشت.
بدن جونگ کوک یهو داغ شد و حس کرد خون توی گونه هاش جمع شده.

″حالا بهتره ، رسیدی خونه تکست بده″
تهیونگ گفت و جونگ کوک فقط تند تند سر تکون داد و سمت آسانسور دوید.

تا وقتی وارد آسانسور بشه ، تهیونگ با خنده نگاهش میکرد.




**

خوشگل تنگ:
من خونه ام ، گفتم بدونی.

تهیونگ:
خوبه بیبی ، حالت چطوره؟

خوشگل تنگ:
کمر درد دارم فقط.

تهیونگ:
برای چی؟!

خوشگل تنگ:
آم ، خب الان دعوا شده بود سر کوچه* و یکی لگد زد به کمرم ، واسه اونه.
(اینجا دروغ گفته چون قبل این که با تهیونگ بره بیرون کمر درد داشته)

تهیونگ:
چی؟!!خیلی درد داری؟

خوشگل تنگ:
نه نمیخواد نگران بشی ، برم بخوابم شب بخیر.

تهیونگ:
خیلی خب فردا دانشگاه میبینمت ، شب توام بخیر.

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now