15

8.8K 1.6K 247
                                    

بعد از پوشیدن بوت های مشکی رنگش ، از خونه بیرون اومد.
پدرش خونه نبود پس مشکلی نداشت ؛ آهی کشید و به ابرایی که جلوی خورشید بودن نگاه کرد.

اون پارکی که به تهیونگ گفت نزدیک خونشون بود پس زود میرسید.

وقتی یه دختر بهش چشمک زد ، ابرویی بالا انداخت.

با رسیدن به پارکی که قبلا شلوغ بود ولی الان خیلی خلوت بود ، آهی کشید.
کل بچگیش رو اینجا گذرونده بود.

″سلام خوشگله″
با صدای آشنایی ، برگشت سمت منبع صدا.

تهیونگ لباسای معمولی پوشیده بود ، ولی خب بهش میومدن.

″سلام″
آروم گفت و خوشحال شد که لکنت نداشته.

تهیونگ جلو اومد و محکم بغلش کرد.

بخاطر فشار زیادی که تهیونگ بهش وارد میکرد ، آهی کشید.

تهیونگ لبخندش خیلی درخشان بود و باعث میشد جونگ کوک هم یه لبخند کوچیک بزنه.

″خب اول کجا بریم؟میخوای بستنی بخوریم؟البته هوا سرده پس..اول بریم ناهار بخوریم؟بعدش بریم سینما یا جای دیگه؟″
تهیونگ تند تند صحبت میکرد و جونگ کوک فقط نگاهش میکرد.

منتظر به جونگ کوک خیره شد و اون در جوابش سر تکون داد.

دست تهیونگ سمت دست جونگ کوک رفت و اونا رو بین خودش زندانی کرد.
″دستات واقعا سرده ، ولی هوا خیلی سرد نیست″
تهیونگ با نگرانی گفت و دست جونگ کوک رو کاملا بین دستای گرمش برد.

بعد از کلی قدم زدن و دست تو دست بودن ، رسیدن به یه رستوران قدیمی.

″بیبه چی میخوری بگیرم؟″
تهیونگ وقتی نشستن پرسید.

منو رو برداشت و یکیشون رو با انگشت نشون داد.
تهیونگ سر تکون داد و بعد از دادن سفارش به گارسون ، نگاهش روی جونگ کوک نشست.

جونگ کوک گونه هاش بخاطر نگاه تهیونگ سرخ شدن و سرشو پایین انداخت.
تهیونگ خنده ی ریزی کرد و آروم کلمه ی ′کیوت′ رو زمزمه کرد.

کمی بعد که سفارش ها رسید اونا مشغول خوردن شدن ، کمر جونگ کوک کمی تیر کشید ولی بهش اهمیت نداد چون نمیخواست همچین روز خوبی رو خراب کنه.

بعد از بیرون رفتن از رستوران ، تهیونگ سمت جونگ کوک هجوم برد و لپای نرمش رو بین دستاش گرفت:″چطور میتونی انقدر خوشگل باشییی؟″
و صورتشو بوسید.

جونگ کوک با گونه های سرخ شده سعی کرد تهیونگ رو عقب هول بده ولی اون بیشتر و بیشتر بهش میچسبید.

″وای خیلی کیوتی″
تهیونگ با حالت گریه مانندی گفت و باعث شد جونگ کوک ریز بخنده.

″وای دندوناشووو″
تهیونگ با ذوق گفت و جونگ کوک به این فکر کرد که شاید..شاید اونقدری که تهیونگ میگه زیبا هست؟

″من میخوام تاابد مال خودم باشی~″
تهیونگ آروم گفت و جونگ کوک رو کشید تو بغلش.
چند نفر که اطراف اونا بودن با تعجب بهشون نگاه میکردن.

میدونست جونگ کوک بهش جوابی نمیده ، حداقل الان پس دستاشو گرفت و کشیدش سمت ماشینش که همون اطراف پارک بود.

″جونگوکی اول کجا بریم؟″
تهیونگ وقتی سوار ماشین شدن پرسید.

جونگ کوک شونه ای بالا انداخت و تهیونگ با اخم متفکری به فرمون زل زد.

″بریم خونه ی من″
تهیونگ گفت.

جونگ کوک فقط سر تکون داد و تهیونگ خوشحال شد.



پارت بعدی هم امروز آپ میشه~

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now