139

4.8K 651 259
                                    

یونگی نیشخندی زد و گوشی جونگ کوک رو کنار گذاشت ، هوسوک هم با همون نیشخند:″کوک خیلی خنگه ، هنوز متوجه ی نبود گوشیش نشده″

یونگی با خنده:″دقیقا‌..تازه حموم هم رفته...تهیونگ خنگ تره ، چرا باید وقتی دوش میگیره چت کنه؟و وقتی یه دیوار فاصلشونه؟″

هوسوک هم خندید:″دقیقا..امشب قراره بهشون خوش بگذره″
یهو چهره اش غمگین شد:″منم عشق میخوام″

یونگی ابرویی بالا انداخت:″هنوز سر حرفم هستم ، استاد″
هوسوک با گیجی:″کدوم حرفت؟″

یونگی سرش رو کج کرد و نزدیک هوسوک شد:″تریسام...من و جیمین و..تو″
هوسوک مثل برق گرفته ها عقب رفت:″وات د فاک؟من منظورم سکس نبود″

یونگی دوباره نزدیکش شد:″و منظور منم سکس نبود ، عزیزم″
و نیشخند زد‌.

هوسوک هولش داد:″نـــــــه!من به نینا خیانت نمیـــکنم!″
و بلند شد و یونگی پوکر نگاهش کرد:″به هرحال حس سینگلی کردی من و جیمین هستیم″




*
(با سلام خدمت مومنان عزیز کشورمان ، اگر میخواهید از اینجا به بعد را نخوانید اسمات است ، تشکر از شما)

گوشی رو کنار گذاشت و زیر لب مشغول فحش دادن شد ؛ اون پسر میخواست دیوونه اش کنه؟

بعد از در آوردن لباس تیشرت و شلوار راحتیش ، در حموم رو آروم باز کرد.

وان خالی بود پس حدس این که جونگ کوک داره دوش میگیره سخت نبود ، اون حتی متوجه ی اومدنش هم نشده بود و داشت کَف های روی بدن سفیدش رو آب میگرفت ؛ جلو تر رفت و در رو بی صدا بست.

نگاهی به جونگ کوک که پشتش بهش بود ، انداخت ، پاهای سفیدش و کمر باریکش ، باسن گردش ، حس کرد فشار دیکش به لباس زیرش بیشتر شده ، جونگ کوک با شنیدن صدای راه رفتن کسی ، سریع برگشت و پشتش رو نگاه کرد و با دیدن تهیونگ که تقریبا لخت بود ، چشماش گرد شد:″تهیونگ؟؟اینجا چیکار میکنی؟؟″

تهیونگ پوکر نگاهش کرد:″خودت—″
یه لحظه به خودش اومد ، وات د فاک؟چرا جونگ کوک وقتی یه دیوار بینشون فاصله اس بهش پیام بده؟

″هرچی ، برو بیرون!″
جونگ کوک با خجالت گفت و سعی کرد خودش رو بپوشونه ؛ تهیونگ پوفی کشید ، تا اینجا اومده بود و حق داشت ادامه بده ، خیلی وقت بود با هم نبودن.
نزدیک تر رفت و چشمای جونگ کوک گرد شد ، چرا داشت جلو میومد؟
تهیونگ بلافاصله پس از رسیدن به جونگ کوک ، سر تا پا خیس شد‌.
″تهیونگ..″
جونگ کوک با بهت گفت و تهیونگ چسبوندش به شیشه و کنار گوشش گفت:″میخوامت..″
جونگ کوک آه لرزونی کشید و تهیونگ دستش رو روی باسنش گذاشت و فشار آرومی بهش داد.
جونگ کوک چیزی نگفت و فقط به چشمای خمار تهیونگ نگاه کرد ، خودش هم میدونست این باید زودتر اتفاق میفتاد ولی تهیونگ بخاطر اون تا الان صبر کرده ؛ تهیونگ جلوتر اومد و درحالی که با دست دیگش کمر جونگکوک رو لمس میکرد ، بوسه ی خیسی رو شروع کرد‌.

جونگ کوک دستاش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و رضایتش رو از این طریق به تهیونگ اعلام کرد ؛ وقتی تهیونگ پایین تر اومد و ترقوه اش رو مکید ، آه بلندی کشید:″ته‌..″
تهیونگ هومی کشید و جونگ کوک رو بلند کرد و پاهاش رو دورش گذاشت ، نیپلش رو مکید و جونگ کوک حس کرد گریه اش گرفته‌.
نالید:″تهیونگگگ″
و شونه ی تهیونگ رو گرفت و فشار داد ؛ تهیونگ بخاطر درد یهویی که حس کرد ، لحظه ای متوقف شد ولی بازم مشغول مکیدن پوست نرم گردن جونگ کوک شد.

تهیونگ بالا تر اومد و لبای جونگ کوک رو دوباره به بازی گرفت ، اون خیلی زیبا بود.
همونطور که میبوسیدش ، مشغول ور رفتن با ورودی تنگ جونگ کوک کرد چون نمیخواست دوست پسرش درد زیادی حس کنه.
جونگ کوک با حس درد انگشت تهیونگ که داخلش بود ، گریه کرد.

تهیونگ حس کرد دیگه نمیتونه تحمل کنه ولی باید صبر میکرد.
اونقدر درگیر هم بودن که گذشت زمان رو متوجه نمیشدن ، اگه یک سال پیش به جونگ کوک میگفتن قراره توسط کیم تهیونگ به فاک بری و برای داشتنش گریه کنی ، بهشون میخندید و میگفت به دیدن روانپزشک برن ، زمان جوری باهات بازی میکنه که متوجه نمیشی از کجا خوردی.

تهیونگ وقتی حس کرد ورودی جونگ کوک به حد کافی باز شده ، ازش جدا شد و اون رو روی زمین گذاشت ، جونگ کوک نزدیک بود بیفته زمین بخاطر سست بودن پاهاش.

تهیونگ لباس زیرش رو در آورد و اصلا نفهمید کجا گذاشتتش ، تا حالا برای داشتن کسی انقدر عجله نداشت ؛ جونگ کوک از خجالت چشماش رو بسته بود ولی وقتی حس کرد تهیونگ دوباره بلندش کرده ، نفسش گرفت.

تهیونگ کنار گوش جونگ کوک زمزمه کرد:″دوستت دارم..″
″منم...دوستت..دا-آآآههههه″
جونگ کوک درحالی که نفس نفس میزد ، سعی کرد جمله اش رو کامل کنه ولی با وارد شدن یهویی تهیونگ داخلش ، از درد نتونست جمله اش رو ادامه بده.
به کمر تهیونگ چنگ زد و محکم چشماش رو بست.
تهیونگ اشکای روی گونه اش رو بوسید و گفت:″الان...آه...دردش درست...میشه″
عالی بود ، کامل حس کردن جونگ کوک عالی بود ، ولی نمیخواست بهش آسیب بزنه.

جونگ کوک تند تند سرش رو تکون داد و تهیونگ بالا تر بردش و چونه اش رو بوسید.
کمی بعد جونگ کوک درد کمتری حس میکرد و تهیونگ اینو از آروم بودنش فهمید پس ، دیکش رو از جونگ کوک بیرون کشید و دوباره داخلش شد.
جونگ کوک‌ هقی زد و تهیونگ تصمیم گرفت یکم بهش درد بده تا به لذت برسوندش.
کمی بعد جونگ‌کوک حس کرد کنار درد یه لذت غیر قابل وصف هم حس کرده.
″تـ-هق-ـتهیونگگگ..″
تهیونگ شونه ی جونگ کوک رو بوسید و از صدای پر از لذت جونگ کوک فهمید پروستاتش رو پیدا کرده و شروع کرد به ضربه زدن به همون نقطه.
″کوک..آآهه..عاشقت..آهه...عاشقتم...″
جونگ کوک هیچی نمیفهمید ، تنها چیزایی که الان وجود داشتن درد و لذت بودن.

کمی بعد جونگ کوک حس کرد بدون این که به دیکش دست بزنه داره میاد ، نفس عمیقی کشید .
″آآهه..آآآهههههه‌‌...تهههه″
با لذت صداش کرد و اومد.
تهیونگ با حس این که نزدیکه ، لبای جونگ کوک رو بوسید و ازش بیرون کشید و روی شکمش اومد.

جونگ کوک حس کرد از خستگی داره بیهوش میشه ، تهیونگ هم اینو فهمید:″بخواب...بیبی...خودم...میشورمت″
تهیونگ هر لحظه بیشتر عاشق بیبیش میشد.








تولد جینییییی مبارکککک ژخزابزثزققزقزفژغ

اسمات هم میدونم ریدم بی صدا رد شید😂😐

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now