″ب-ببابا؟″
شوکه گفت و پدرش لبخند کثیفی زد:″سلام پسرم″
و هولش داد داخل و در رو بست.
صورت پدرش چندتا کبودی داشت و میدونست بخاطر کتک های تهیونگه.″اون پسره...خوب منو زد...دلت خنک شد؟″
پدرش با لحن ترسناکی گفت و هر چقدر جونگ کوک عقب میرفت ، اون جلو میومد.″ب-ببییین ببابا..″
جونگ کوک با ترس سعی کرد چیزی بگه که صدای پدرش نزاشت:″هیششش...نظرت با یکم عصبی کردنش چیه؟″
***
چند بار در زد و وقتی جونگ کوک نیومد ، حدس زد حموم باشه یا دستشویی.
کلید رو به سختی در آورد چون دستش پر بود.در رو باز کرد و وارد خونه شد ، زیادی ساکت نبود؟
اخم متعجبی کرد و بعد از گذاشتن کیسه ها توی آشپزخونه ، سمت اتاق رفت.با صدای آرومی که از توی اتاق میومد اخمش غلیظ تر شد ، صدای ناله ی جونگ کوک بود؟
در رو باز کرد و با دیدن صحنه ی رو به روش خشکش زد.
اون...اون پدر لعنتی دوست پسرش نبود؟
اون داشت چه غلطی میکرد؟
اون میخواست دیک لعنتیشو توی جونگ کوک بکنه؟
(توروخدا منو فحش ندید..من اینا رو با ترس و لرز بخاطر فحشای شما نوشتم...ولی بدونین من به کلیشه ی #اولینبارباددی ایمان دارم..)جونگ کوک داشت اشک میریخت و سعی میکرد پدرشو کنار بزنه.
″داری چه غلطی میکنی؟″
تهیونگ درحالی که خشکش زده بود زمزمه وار پرسید و پدر جونگ کوک متوجه ی اومدنش شد و خنده ی بلندی کرد:″هییی پسر..منتظرت بودم ولی یکم زود اومدی″و خواست کار لعنتیش رو تموم کنه ولی تهیونگ سمتش رفت و با شدت روی زمین انداختش.
لگد محکمی به پهلوش زد ولی اون هنوز میخندید.″توی فاکر...میکشمت...میکشمت″
تهیونگ با صدای بلندی داد میزد و جئون رو کتک میزد.روی شکمش نشست و شروع کرد به مشت زدن به صورتش.
کل صورتش خونی شده بود و تهیونگ بس نمیکرد.جونگ کوک با گریه بلند شد و شلوارش رو بالا کشید.
نمیخواست تهیونگ بخاطر اون قاتل بشه پس سمتش رفت و از پشت بغلش کرد:″ب-ببس ککن تته″
با صدای بلندی گفت.تهیونگ لحظه ای صبر کرد و سرشو چرخوند تا قسمتی از بدن جونگ کوک رو ببینه.
″می-میکشی-میکشیش″
جونگ کوک گفت و تهیونگ رو محکم تر بغل کرد.تهیونگ نفس عمیقی کشید و بلند شد:″باشه..باشه..بهتره گورشو گم کنه″
جئون به سختی بلند شد و سرفه کرد ولی با دیدن وضعیت پسرش با درد خندید:″مث-مثل همون هرزه ای″
تهیونگ با قدم های تند و عصبی سمتش رفت و لگد محکمی به پاش زد و اون با داد روی زمین افتاد.
″یادت نمیاد؟قرار بود دیگه بهش نگی هرزه...میدونی چی میشه الان؟″
تهیونگ جمله ی آخرش رو با نیشخند پرسید.″ت-تههههه″
جونگ کوک با ترس داد زد ، اون میخواست چیکار کنه؟تهیونگ پوزخندی زد:″از نظر من همین الان برو و موادای توی خونتو جمع کن چون ممکنه پلیس تا کمتر از نیم ساعت دیگه اونجا باشه″
رنگ جئون پرید و با درد بلند شد.
تهیونگ خنده ی تمسخر امیزی کرد و روی تخت نشست.″زود باش فرار کن..پس منتظر چی هستی؟″
با لحن تمسخر امیزی پرسید و خندید.جونگ کوک گوشه ای از اتاق روی زمین نشسته بود و سعی میکرد اتفاقاتی که افتاده رو هضم کنه.
وقتی جئون از خونه بیرون رفت ، تهیونگ با پلیس تماس گرفت.
کمی بعد گوشی رو کنار انداخت و سمت جونگ کوک رفت و کنارش نشست:″حالت خوبه کوک؟″
با صدای آرومی پرسید.جونگ کوک فقط سرشو تکون داد و چند قطره اشک از چشماش پایین افتادن.
″گریه نکن کوکیِ من...قول میدم همه چی رو درست کنم″
تهیونگ گفت و پیشونی جونگ کوک رو بوسید.
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK