131

4.8K 670 86
                                    

تهیونگ آروم رو به یونگی گفت:″پس اون یارویی که گفتی کو؟مگه نگفتی جلوی فرودگاه منتظرمونه؟″
تهیونگ پرسید و یونگی پوفی کشید:″جواب نمیده‌...″

″فکر کنم نیاد...میخوای همینجا یه ماشین بگیریم بریم هتل؟″
نامجون پرسید و گوشیش رو از جیبش در آورد و دنبال هتل های نزدیک فرودگاه گشت.
″نمیدونم..منتظر باشیم شاید بیاد″
یونگی زیر لب گفت و هوسوک گفت:″جونگ کوک خیلی خوشحاله...نباید شادیش رو خراب کنیم که...یه هتل پیدا کنید″

با یکم فاصله ازشون ،سوکجین و جیمین و جونگ کوک ایستاده بودن:″چرا اینجا ایستادیم؟″
جونگ کوک پرسید ، ذوق داشت شهر رو بگرده.

″نمیدونم دارن یه چیزایی پچ پچ میکنن″
سوکجین مشکوک به نامجون که یه چیزی رو توی گوشیش به تهیونگ و یونگی نشون داد و اونا سر تکون دادن ،نگاه کرد.

″فکر کنم مشکلی پیش اومده″
جیمین گفت و جونگ کوک به آسمون تاریک نگاه کرد ، فرودگاه کمی از شهر فاصله داشت.

لحظه ای بعد اونا سمتشون اومدن:″خب..سفرمون شروع شد″
تهیونگ با لبخند گفت و نامجون گفت:″صبر کنید با یه راننده صحبت کنم″

سوکجین مشکوک گفت:″مگه قرار نبود دوست یونگی بیاد دنبالمون؟″

یونگی پوفی کشید:″جواب نمیده...یکم با هم مشکل داشتیم فکر کنم داره تلافی میکنه‌...مهم نیست به هر حال..مشکلمون رو  حل کردیم و فقط کافیه بریم یه هتل″

هوسوک آهی کشید و گفت:″باید به دوست دخترم خبر بدم رسیدیم″

تهیونگ خیلی نامحسوس نیشخند زد و دستش رو توی جیبش برد و صدای گوشیش رو کم کرد.













هوسوک:
بیبی گرل!

هوسوک:
آفلاینی...

هوسوک:
خب اشکالی نداره

هوسوک:
بیبی گرل من الان سالم رسیدم خواستم اطلاع بدم:]

هوسوک:
اونجا بعد از ظهره ولی اینجا شبه:]

هوسوک:
روز خوبی داشته باشی بیبی.


قلبم درد میگیره به هوسوک این فیک فکر میکنم😂😔..

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now