27

8.5K 1.5K 202
                                    

وقتی حس کرد یکی محکم بغلش کرده ، اخم کرد.
باباش که اهل این حرفا نبود پس..نکنه اون رفیقای ترسناکش بودن؟!

چشماشو با تردید باز کرد ، نمیخواست ببینه تو بغل اون مردای ترسناکه.
با دیدن صورت آشنایی ،چشماش گرد شد.
تهیونگ؟!ولی اون چطور...
چیزی یادش نمیومد و همین باعث میشد بخواد خودشو از یه جایی بندازه پایین.

با چشمای گرد به صورت تهیونگ خیره بود ، همون موقع تهیونگ چشماشو باز کرد.
با لحن خوابالویی گفت:″بخواب کوکی″

′الان گفت بخواب کوکی؟بخوابم؟میدونم بهم تجاوز نکرده پشتم درد نمیکنه ولی دقیقا چرا اینجام؟وات د هل؟′
جونگ کوک فکر کرد.

′جونگ کوک بعد از یه ماموریت ناموفق ، رو به تهیونگ گفت:″د-ددی می-میتونی زیپ-زیپمو باز کنی؟″ ′
با صدای آشنایی که توی ذهنش اومد ، چشماش گرد شد.
صدای..خودش نبود که؟′
بیخیال توهم زدم′

فشاری به سینه ی تهیونگ وارد کرد و تهیونگ توی خواب اخم کرد.

″تهههههههههه″
بدون لکنت گفت و تهیونگ با دادش ، چشماشو باز کرد.

با فهمیدن این که صبحی که ازش میترسید رسیده ، چشماشو با عجز بست.
′بدبخت شدم ، یا لگد میزنه وسط پام یا مشت میزنه تو دندونای نازنینم یا بهترین حالت چیزی یادش نمیاد دروغ میگم′

جونگ کوک توی تخت نشست و نگاهش به پاهای لختش افتاد.
دهنش از تعجب باز شد.
این چه طور تجاوزی بوده درد نداشته؟

′ن-نهه ممن میخواام پ-پیش تو بخوابم′
چشماشو بست و سرشو تند تند به چپ و راست تکون داد ؛ نه نه توهم خوبی نبود.

″آم..عزیزم؟″
تهیونگ با تردید گفت چون جونگ کوک سه دقیقه بود به پاهای لختش زل زده بود.

چشمای جونگ کوک روش اومد و فقط نگاهش کرد.
توی نگاهش فحش داشت ولی خب تهیونگ فقط یه لبخند مستطیلی زد و بلند شد:″بریم صبحونه بخوریم..هوم؟گرسنه نیستی بعد دیشب ؟″

′بعد دیشب′
′بعد دیشب′
′بعد دیشب′
تهیونگ فهمید چی گفته و چشماش گرد شد.
الان جونگ کوک هارد بفاکش نمیداد نباید تعجب میکرد؟

″ب-بععد دیی-دییشب چچچی؟″
جونگ کوک با چشمایی که داشت از حدقه در میومدن گفت بی توجه به لکنتش.

تهیونگ لبخند ساده ای زد کلمه ی ′فرار′ توی مغزش بود.
بعد از اون لبخند خوشگل سمت در اتاق دوید و سمت پیانو رفت و کنارش ایستاد.
صد در صد جونگ کوک الان میومد جرش بده!

جونگ کوک توی اتاق داشت هنوز به ملافه نگاه میکرد و فکر میکرد ، الان چی شد؟!

′خب بهم تجاوز نشده این گزینه خط میخوره.
پاهام لخته نکنه دستمالیم کرده؟
گور بابای همشون اینجا چیکار میکنم و یادم نمیاد؟!
نه مست بودم نه چیز دیگه.
پس وات د فاک؟
وایسا من چرا جلوش با لکنت حرف زدم؟چرا چیزی نگفت؟چرا همه چی رو مخه؟وات د...′
بی طاقت بلند شد و بی توجه به پاهای لختش سمت هال رفت.

″ک-کیمم تهیووننگ″
داد زد و تهیونگ فهمید باید قبل این که جونگ کوک از اتاق بیرون بیاد یه نامه ی خداحافظی برای خانوادش مینوشته.

لبخند بزرگی زد:″من اینجام عزیزم″

جونگ کوک با نگاه ترسناکی بهش ، سمتش رفت.

تهیونگ انتظار یه لگد وسط پاهاش داشت ولی خب چیزی نشد.
چشماشو باز کرد دید جونگکوک به طرز کیوتی جلوش ایستاده.
پیرهنش که تا رونش بود و موهای بهم ریخته ی فندقیش و اون اخم کیوتش.
اون منتظر یه توضیح بود؟
تهیونگ تنها کاری که الان میتونست بکنه خوردن این بشر بود!

″م-مننتظررم″
جونگ کوک گفت.

تهیونگ گفت:″به یه شرط میگم دیشب دقیقا چی شد″

جونگ کوک ابرویی بالا انداخت:″ب-باید بباج بدمم؟″

تهیونگ سر تکون داد و گفت:″سخت نیست ، درحالی که دارم اتفاقات دیشب رو میگم روی پام نشسته باشی″

جونگ کوک از شدت پررویی مرد رو به روش ، دهنش باز مونده بود.
چطور میتونست انقدر پررو باشه؟

حقیقت ارزشش رو داشت ، باید میفهید شب گذشته چه غلطی کرده.

″بباشه″
گفت.
تهیونگ نیشخندی زد و سمت مبل چرمی رفت و نشست.
به رونش اشاره کرد و جونگ کوک چشم غره رفت و بعدش سمتش اومد و روی پاش نشست.

دست تهیونگ روی کمر جونگ کوک نشست و جونگکوک ناخواسته لرزید.

″خخب بگگو″
برای این که خجالتش معلوم نباشه گفت ولی خب گونه های قرمزش رو نمیشه کاری کرد.

″خب مثل این که دیشب همسایتون یا هرچی پارتی گرفته بوده و موادی چیزی زده بودن توام نمیدونم چطوری با بوش نعشه شدی و بعدش ادرس گرفتم اومدم دنبالت و اوردمت خونم″
تهیونگ با سانسور بسیاری از حقیقت های تلخ زندگی گفت(😂).

″ه-همین؟حررففی نزددم؟″
جونگ کوک با گیجی پرسید.
خوشحال بود که تهیونگ راجب پدرش نفهمیده ولی خب این که درحالی که یه چیزیش هست کنار تهیونگ باشه و چیزی نگه عجیب بود.

″چرا ، همش بهم میگفتی ددی″
تهیونگ با نیشخند گفت و جونگ کوک فهمید باید خودشو از تراس خونه ی تهیونگ بندازه پایین.

″د-ددی؟″
جونگ کوک شوکه گفت.
تهیونگ با همون نیشخند:″جانم بیبی″
جونگ کوک بلند شد از روی پاش و لگد محکمی به مچ پاش زد.
″آخخخخ کوووووک″
تهیونگ با درد داد زد.

″فق-فقط منو برگردون خخونههه″
جونگ کوک داد زد.

″باشههههه″
تهیونگ درحالی که پاشو گرفته بود گفت و نگاهش به رون تپل جونگ کوک افتاد و لیسی به لبش زد.

جونگ کوک که این حرکتشو دید اخمش غلیظ تر شد لگد دیگه ای به پای تهیونگ زد و سمت اتاق دوید.
باید شلوارش رو میپوشید.


بوس بوس
(´ε`*)
(↑دوستام میگن شبیه منه:|)

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now