هوسوکی هیونگ:
کوکی کوکی کوکیجونگو:
بله هیونگ؟هوسوکی هیونگ:
تهیونگ داره چیکار میکنه؟جونگو:
جزوه هاشو میخونه..چطور مگه؟هوسوکی هیونگ:
برو بپر روش!!جونگو:
چی؟نههوسوکی هیونگ:
کاری که میگم رو بکنجونگو:
ولی...هوسوکی هیونگ:
ولی بی ولی...زود باش گود بویجونگو:
باشه هیونگ...هوسوکی هیونگ:
پسر خودمی۱:
جونگکوک گوشی رو کنار گذاشت و با قدم های آرومی سمت تهیونگ که روی مبل دراز کشیده بود ، رفت.
تهیونگ برگه ها رو پایین تر آورد و سرش رو بالا برد وقتی حضور جونگکوک رو حس کرد:″چی شده بیب؟″
″ع-عام..م-ممن...خب...″
تصمیم گرفت حرف نزنه و یهو پرید روی تهیونگ.تهیونگ شوکه شد و تقریبا نزدیک بود مبل چپه بشه.
″یااااا...جونگکووووووکککک...چیکار میکنیی؟″
تهیونگ داد زد.″هی-هیییییچییییییی″
جونگکوک هم داد زد.″نگو که اون ابلیس بهت گفت!!″
تهیونگ گفت و جونگکوک رو بالاتر کشید توی بغلش.″شا-شاید″
جونگکوک گفت و با خنده ی خرگوشیش به تهیونگ نگاه کرد.تهیونگ حس کرد باید بخورتش.
بوسه ی سریعی روی لب و دندون جونگکوک گذاشت و گفت:″خیلی دوستت دارم بیبی بانی″جونگکوک کمی گونه هاش قرمز شد:″م-منم دو-دوسستت دارم″
تهیونگ لبخندش پررنگ تر شد ولی با یادآوری چیزی لبخند پر عشقش به نیشخندی شیطانی تبدیل شد:″تهیونگ نیستم اگه اون استاد عوضی رو ادب نکنم″
DU LIEST GERADE
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK