″ما اومدیممممم″
سوکجین داد زد و هوسوک با لبخند گفت:″خوش اومدید″سوکجین و نامجون لبخند زدن و جین گفت:″شاگردم و همسرش کجان؟″
همون موقع صدای جیمین اومد:″هنوز نیومدن..ولی میان″
چشمای جین برق زد:″استاد پارک!!″
جیمین خندید:″استاد کیم!!″یونگی با گیجی گفت:″موضوع چیه؟چه استادی؟″
قبل این که کسی جواب بده صدای در اومد و هوسوک حدس زد کسی که ازش متنفره با دونسنگش اومده.
″یونگی اون سمی که گفتم رو ریختی روی مرغ؟″
هوسوک قبل این که در رو باز کنه گفت و یونگی پوکر گفت:″خب خودمونم میمیریم″″عه راست میگی!نکته خوبی بود!″
هوسوک گفت و لبخند الکی ای زد و در رو باز کرد.
تن تهیونگ یه پیرهن ساده بود و جونگ کوک مثل همیشه هودی پوشیده بود:″هیونگگگگ″
جونگ کوک گفت و پرید بغل هوسوک.هوسوک این دفعه یه لبخند واقعی زد:″کوکییی″
″دلم برات تنگ شده بود هیون-هیونگ″
جونگ کوک سرش رو بالا گرفت و گفت.نامجون سرفه ی الکی ای کرد و سوکجین با اخم گفت:″ما هم آدمیم جونگ کوک!دلت برای ما تنگ نشده بود؟!″
جونگ کوک از بغل هوسوک جدا شد و سمت سوکجین و نامجون رفت:″هیونگااا...دلم براتون تنگ شده بود با این که تازه مزاحم شده بودین″
نامجون ریز خندید و سوکجین پوزخند زد.هوسوک خواست در رو روی تهیونگی که با یه جعبه کیک جلوی در بود ببنده که جونگ کوک نجاتش داد:″عه!هیونگ ته پشت دره″
هوسوک با تعجب الکی ای گفت:″چی؟واقعا؟عه تهیونگ ریز بودی ندیدمت″
و سوکجین شروع کرد به بلند خندیدن.تهیونگ لبخند زوری ای زد:″آه آره...خوش اومدم..اینم کیک″
و جعبه رو توی بغل هوسوک گذاشت و از کنارش رد شد.هوسوک با لبخند زوریش:″آره...خیلی خوش اومدی″
و در رو بست.″خب من گشنمه!چی داریم؟″
سوکجین پرسید و جیمین پوکر گفت:″هیونگ بزار برسی″جین مشکوک گفت:″به تو چه؟اصلا چرا شما زودتر اومده بودید؟″
″خب دوست پسر هوسوکیم″
یونگی جواب داد و جین با بهت نگاهشون کرد.
یهو شروع کرد به بلند خندیدن و جونگ کوک هم همراهیش می کرد.تهیونگ سری از روی تاسف تکون داد و نامجون گرخیده بود.(پشماش ریخته بود)
″جدی میگن...سینگل نموندم″
هوسوک گفت و به تهیونگ پوزخند زد و تهیونگ به سختی جلوی خودش رو گرفت نخنده.″درسته...شما رو روی هوا میزنن″
تهیونگ گفت و لبش رو گاز گرفت و به زمین خیره شد.″شک نکن آقای کیم″
هوسوک با لبخند زوریش گفت و سمت هال رفتن.″جدی میگین؟؟″
جونگ کوک با بهت گفت و یونگی سر تکون داد.″واووو...انتظار نداشتم..″
سوکجین گفت و نامجون هنوز (پشماش ریخته) بود.″خودمم انتظار نداشتم″
هوسوک جواب داد و بعد گفت:″گمشید یه چیزی بخورید تا شام حاضر شه...حال ندارم پذیرایی کنم″یونگی با افتخار به هوسوک نگاه کرد:″دوست پسر خودمی″
جیمین اخم کرد:″دوست پسر منم هستا″
یونگی با استرس خندید:″آم..درسته″″مهمون نوازیتو دوست نداشتم...مال جونگ کوک و تهیونگ بهتر بود″
سوکجین گفت و هوسوک برگشت سمتش:″من تهیونگ نیستم و نمیخوامم باشم!″جونگ کوک و تهیونگ لباشونو گاز گرفتن تا نخندن و صورتشون قرمز شده بود.
″آره!!بخندید عوضیا!″
هوسوک با دیدن صورتشون غرید و خودشو روی مبل انداخت.جونگ کوک و تهیونگ خنده اشون رو آزاد کردن و نامجون و سوکجین هم از خندشون خندیدن.
″کوفت..″
هوسوک زمزمه کرد و جیمین بلند شد تا یع سری به مرغی که داشت سرخ می شد بزنه.
شب ترسناکی به نظر میرسید.***
بابا~:
تهیونگ😐تهیونگ:
بله بابا؟بابا~:
چه خبرا؟تهیونگ:
...پیام دادین اینو بپرسید؟😐😂بابا~:
دنیا به آخر رسیده؟با احترام حرف میزنی!بابا~:
و اره...حوصلم سر رفته بود😐تهیونگ:
خونه ی دوستمم:|بابا~:
پس گمشوتهیونگ:
بای😂😔سلام
لاویوال
خدافظ و ووت یادتون نره:]
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
ספרות חובבים[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK