99

5.6K 855 126
                                    

هیچ چیز اونجور که فکر میکرد پیش نمیرفت ، پس کو اون قول و قرار ها؟!

نامجون و سوکجین و جیمین و یونگی داشتن میرقصیدن و هوسوک؟اوه اون داشت مخ یه دختر میلیاردر رو میزد.

تهیونگ؟داشت با دوستای هیونا صحبت میکرد که اونجور که جونگکوک فهمیده بود ، اسم یکیشون جکسون بود.

هیونا معلوم نبود کجا بود و جونگکوک درحالی که با گوشه ی لباسش بازی میکرد ، به زمین خیره بود.

همه چیز از اونجا شروع شد که دنبال هیونا رفتن و یونگی با دیدن فضا ، تصمیم به خیانت به جمع رو گرفت ، همراهش جیمین و نامجون و سوکجین هم خیانت کردن و کمی بعد هوسوک هم خیانت کرد.

جونگکوک درحالی که توی ذهنش به همشون فحش میداد ، به دختری که بهش زل زده بود چشم غره رفت.

″بیبی...چیزی نیاز نداری؟″
تهیونگ بخاطر صدای بلند اهنگ ، یکمی توی خم شد و گفت.

جونگکوک میخواست بگه:′چرا لعنتی دارم!!قرار بود بشینیم به اینا بخندیم نه که...بیا گم شیم بریم خونه′

ولی به جاش به سرشو به معنای ′نه′ تکون داد.

″خوبه عزیزم″
تهیونگ با لبخند گفت و جونگ کوک دندوناشو به هم فشار داد.

تهیونگ دوباره با اون جمع گرم گرفت و جونگکوک به جای نامعلومی زل زده بود.

نگاهش سمت هوسوک رفت که انگاری موفق شده بود مخ اون دختر پولدار رو بزنه چون اون روی پاش نشسته بود.

′فاک یو معلم عزیزم′
جونگکوک درحالی که به هوسوک خیره بود ، گفت.

صدای اهنگ قطع شد و بعد صدای آشنای هیونا ؛ همه برگشتن سمت صدا.

″اهم...ممنونم که امشب در این جشن حضور دارید...خودتون میدونید اهل این چیزا نیستم ولی برای دوست پسر عزیزم لازمه″
هیونا با لبخند گفت و چند نفری سوت زدن.

جونگ کوک ادای عوق زدن در آورد و هوسوک ریز ریز میخندید.

″همونطور که میدونید تولد تهیونگه...من تمام تلاشم رو کردم بهترین جشن رو براش بگیرم.
تهیونگا!...تولدت مبارک عشق من″
هیونا جمله ی آخرش رو روبه تهیونگ گفت و همه دست زدن.

تهیونگ از کنار جونگکوک بلند شد و جونگکوک استرس گرفت ، این هم قرار بود برعکس چیزی بشه که انتظار داشت؟!

تهیونگ سمت هیونا رفت و با لبخند میکروفون رو ازش گرفت.
″اهم...خب...ممنون هیونا بابت این جشن و‌ خب یه چیزایی رو باید بگم تا شما فکر اشتباهی نکنید″
تهیونگ گفت و جونگکوک لبش رو گاز گرفت.

اون چی میخواست بگه؟

″من امسال کادو های جدیدی گرفتم و آدمای بهتری نسبت به سال قبل کنارم بودن.
عشقم هم کنارم بود ، چی بهتر از این؟″
تهیونگ گفت و با عشق به جونگکوک نگاه کرد.

بقیه تصور کردن منظور تهیونگ دختر کنارش یعنی هیوناست.

″میشه گفت بهترین هدیم اون بود.
خب اینم میگم که فکر نکنین این جادوگر سوار بر جارو عشقمه″
جمله ی آخرش رو با چندش گفت وبه هیونا اشاره کرد ؛ صدای خنده ی بلند هوسوک و نامجون و جیمین و سوکجین و یونگی و چند نفر دیگه شنیده شد.

هیونا اخم کرد و خواست چیزی بگه که تهیونگ سریع گفت:″میخوام اسم عشقمو بگم.
آماده اید؟اوه آره اون جونگکوکیه منه″
تهیونگ پشت سر هم گفت و همه شوکه شدن.
شایعاتی راجبشون بود ولی خب...فکر میکردن دروغ باشه.

تهیونگ ادامه داد:″خب گایز...بریم ادامه ی پارتی!!!″

و سمت جونگکوک رفت.

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora