125

5K 660 119
                                    

″کوکی بیبی!!!″
تهیونگ داد زد و جونگ کوک سرش رو بلند کرد و کتابش رو روی پاش گذاشت:″بله؟″

″میای بـ—″
یاد حرف یونگی افتاد ، یکم بهش گوش کردن که چیزی نمیشد؟؟

″همین الان بلند شو میریم بیرون″
تهیونگ با لحن دستوری ای گفت.

جونگ کوک ابرویی بالا انداخت و بعد به کتاب روی پاش اشاره کرد:″ته من درس دارم″

″خب که چی؟وقتی ددیت میگه باید گوش کنی!″
تهیونگ با اخم غلیظی گفت ، این دستور دادن یه جورایی جالب بود.

جونگ کوک با گیجی به تهیونگ نگاه کرد:″وات د فاک؟″

″زود باش...یه ساعت دیگه باید اونجا باشیم″
تهیونگ با همون لحن دستوریش گفت و جونگ کوک اخم کرد:″تهیونگ من درس دارم...چرا اینجوری میکنی؟″

تهیونگ نفس عمیقی کشید و گفت:″مهم نیست زود باش حاضر شو..منم فقط باید پالتو ـم رو بپوشم.″
و سمت اتاقش رفت و جونگ کوکه گیج رو تنها گذاشت.









تهیونگ‌خر:
یونگگگگییییییییییییییی!!!!!!!!!

یونگی:
کوووووووووووفففففتتتتتتت!!!!

تهیونگ‌خر:
کاری که گفتی رو کردمممم...با لحن دستوری باهاش حرف زدم و بجای بوسیدنش اخم کردممممم...یه جورایی هیجان انگیز بوددد

یونگی:
واو..واکنشش چی بود؟

تهیونگ‌خر:
فقط میگفت وات د فاک یا چته تهیونگ؟

یونگی:
پر روش کردی..نچ نچ..باید فقط بگه چشم ددی یا چشم مستر

تهیونگ‌خر:
خیلی هاتههه...جیمین اینا رو بهت میگه؟

یونگی:
نه:/

تهیونگ‌خر:
://...

یونگی:
من موفق نشدم حداقل تو رو موفق کنم:/

تهیونگ‌خر:
خودت تجربه نداری میخوای بپری وسط من و جونگکوک؟بای...

یونگی:
ای مَرد!!به خودت بیا!!

یونگی:
من دارم کاری میکنم حال کنی!

یونگی:
جذاب نیست؟؟برات پنتی بپوشه...همه جا ددی صدات کنه...هرچی میگی بگه چشم ددی...هاته پسر!!!

یونگی:
من که به این آرزو نرسیدم تورو برسونم:′)

تهیونگ‌خر:
ببین مین یونگی!!!جونگکوکم!...جرعت نکن ذهن دوست پسرمو سمت راه کج ببری...خوشش میاد این کارا بکنم ولی مجبورم نمیکنه...پس با احترام ، خفه شو چون نمیخوام بهم زور بگه!

یونگی:
...خشن بود..

یونگی:
ولی قصدمو واسه عوض کردنش جدی تر کردی۱:

تهیونگ‌خر:
گوشیمو پس گرفتم...اینایی که گفتی خیلی هاتن...دوستشون دارم.

یونگی:
میدونم۱:

تهیونگ‌خر:
ما داریم میایم دیگه...اونجایید؟

یونگی:
تو راهیم..جیمین داره رانندگی میکنه.

تهیونگ‌خر:
خیلی خب پس..میرم رانندگی کنم.

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌حيث تعيش القصص. اكتشف الآن