41

7.4K 1.3K 82
                                    

تهیونگ:
راجب با خانوادم حرف زدم:>

بیبی بانی:
...مگه میخوای بیای خواستگاری؟:|

تهیونگ:
از کجا فهمیدی؟؟این یه سوپرایز بود.

بیبی بانی:
🍂🍃🍂🍃...

تهیونگ:
😂😂😂

بیبی بانی:
واو

تهیونگ:
امشب دیگه به زور میارمت خونم:›

بیبی بانی:
نمیگفتی هم میخواستم بیام۱:

تهیونگ:
به به۱:

بیبی بانی:
آره پس چی۱:

تهیونگ:
کسی رو دعوت کنم یا فقط خودم از دستپخت بیبیم فیض ببرم؟

بیبی بانی:
حال ندارم دیگه واسه کس دیگه ای غذا درست کنم:/

تهیونگ:
پس باشه بیبی:>

بیبی بانی:
مرسی..هعی

تهیونگ:
چیشده؟

بیبی بانی:
هیچی...حس میکنم تسخیر شدم:/..

تهیونگ:
چرا؟😐

بیبی بانی:
نمیدونم:/...فقط یهو بهم الهام شد

تهیونگ:
خب اشتباه الهام شد..ولی میدونستی من قبلا تسخیر شدم؟

بیبی بانی:
چی؟توسط کی؟کجا؟کِی؟

تهیونگ:
تو قلبمو تسخیر کردی!

بیبی بانی:
...شب میبینمت...

تهیونگ:
😂💜




آپ بعدی فردا:>
حس تایپ نیست.











شوخی کردم😂

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now