147

4.4K 719 104
                                    

تهیونگ به تی وی توی اتاقش خیره بود و فیلم اکشن میدید ، جونگ کوک هم گفته بود بعد درست کردن شام میاد و باهاش فیلم میبینه ولی هنوز نیومده بود.

″کوکیییی″
تهیونگ داد زد و جونگ کوک با یه سینی توی اتاق اومد:″اومدم اومدم...بیا اینا رو باید ب-بخوری″
جونگ کوک گفت و سینی رو جلوی تهیونگ گذاشت و کنارش نشست.

تهیونگ به چیزایی که توی سینی بودن نگاه کرد ، سوپ و قرص و آب.
″از مریضی متنفرم..″
تهیونگ غر زد و جوری به سینی نگاه کرد انگار قراره بکشتش.

جونگ کوک خندید:″ته من بهت گفتم بستنی رو نباید تو اون هوا خورد ولی تو گوش نکردی...ا-الان هم اینا رو بخور زودتر خوب شی″

تهیونگ آهی کشید و زمزمه کرد:″قبلا بهم غذاهای خوشمزه میدادی الان باید سوپ بخورم″
جونگ کوک مشکوک نگاهش کرد:″مگه سوپ بدمزه ست؟″

تهیونگ وقتی فهمید جونگ کوک حرفش رو شنیده گرخید(پشماش ریخت).

″ن-نه عزیزم این چه حرفیه...خیلیم خوشمزست ولی من سوپ دوست ندارم″
تهیونگ گفت و لبخند مضحکی زد.

جونگ کوک بی توجه به حرف تهیونگ ، قاشقش رو برداشت و گفت:″یه قاشق دیگه برات میارم″
و یکمی از سوپ خورد.

″این که خوبه..″
جونگ کوک با گیجی گفت ، سوپ مزه ی بدی نمیداد.

″از سوپ بدم میاد..″
تهیونگ غر زد و جونگ کوک لبخند زد:″اینا رو بخور به جز غذا ب-برات کیک هم د-درست کردم″

با این حرفش انگار به تهیونگ جون دوباره ای داده باشن ، لبخند بزرگی زد:″عزیزم!مرسی بابت سوپ خوشمزه″
و بی توجه به این که جونگ کوک از قاشق استفاده کرده ، شروع کرد به خوردن غذا.
″هی خب میزاشتی قاشق بیارم″
جونگ کوک سریع گفت ولی تهیونگ بعد از قورت دادن سوپ ، گفت:″کوک من هر روز میبوسمت ، اینم فرقی با اون نداره فقط غیر مستقیمه″
جونگ کوک انگار قانع شده باشه ، گفت:″عاه خب...باشه‌..سوپت رو تا آخر بخور و بعدش قرص...بعدش برات کیک میارم″
گفت و بلند شد.

″باشه بیبی″
تهیونگ گفت و مشغول دیدن ادامه ی فیلم شد.

تهیونگ به تی وی نگاه کرد ، شخصیت اصلی از ساختمون پرت شد پایین ، واو!


***

وقتی صدای در رو شنید ، بلند شد و همون موقع تهیونگ از اتاق داد زد:″ببین کیه!″

نمیگفتی هم میخواستم ببینم!″
جونگ کوک متقابلا داد زد.

سمت در رفت و بازش کرد ، با دیدن نامجون و سوکجین جلوی درد ، چشماش گرد شد:″هیونگا؟؟؟″

نامجون که از لباسای جونگ کوک فهمیده بود وسط کار مزاحم نشدن ، نفس راحتی کشید و با لبخند خجالتی ای:″اومدیم یه سر بهتون بزنیم″
سوکجین وقتی دید جونگ کوک بازم تیشرت مشکی تنشه ، چشماش رو چرخوند:″برو اون طرف شاگرد حرف گوش نکنِ من″

جونگ کوک کنار رفت و اونا داخل اومدن:″به به...چه خونه ی زشتی...اصلا تهیونگ کو؟بلد نیست بیاد استقبال مهمون؟″

همون موقع تهیونگ از اتاق اومد بیرون:″بستگی داره مهمون کی باشه″

نامجون نگاهش به پیانو افتاد:″واو..پیانو هم میزنی؟″
جونگ کوک در رو بست و رفت کنار تهیونگ ایستاد.

″نه..تزئینیه ولی یونگی بیاد خونم میزنه″
تهیونگ جواب داد و سرفه ای کرد.

″برو توی اتاق ته″
جونگ کوک زیر لب گفت و تهیونگ لبخند زد:″خوبم بیبی″

″خب ، بیایید بشینید″
تهیونگ گفت و به مبلای چرمی اشاره کرد.

″دکور اینجا چه قشنگه″
نامجون وقتی نشستن ، گفت.

″ممنون″
تهیونگ گفت و به زمین خیره شد ، چرا جچ بینشون انقدر جدی بود؟

سوکجین سرفه ی الکی ای کرد:″وسط سکستون که مزاحم نشدیم؟″

چشمای جونگ کوک و تهیونگ گرد شد و تهیونگ گفت:″وات د فاک؟نه!″

″هرچی..تو این خونه غذایی چیزی نیسسسسست؟من گشنمه!″
سوکجین با پرویی گفت و جونگ کوک گفت:″کیک درست کردم‌..میارم براتون″
و تهیونگ با غم به کیکی که قرار بود فقط مال خودش باشه ، فکر کرد.

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now