بابا~:
تهیونگ!!کجا رفتی بازم😐تهیونگ:
خونهبابا~:
بی خبر نرو خب😐😐بابا~:
فردا شب میتونید بیاید پیشمون؟مامانت گیر داده...میخوام سوپرایزش کنم وقتی یهو میاید.تهیونگ:
چه عاشقانه۱:بابا~:
پس چی۱:تهیونگ:
آره میایم...سعی میکنیم یعنی.بابا~:
عه؟میخواستم پول بریزم تو حسابت.تهیونگ:
فردا شب حتما میایم پدر گلم💜بابا~:
پسره ی پول دوست😂😐تهیونگ:
پول دوست نیستم دوست پسرم حسابمو خالی کرده داشتم فکر میکردم شام چی بخوریم:|بابا~:
حسابتو چک کردم پر بود که:/تهیونگ:
به اون میگی پرررر؟؟؟؟باید پرِ پر باشه تا خیالم راحت باشه.بابا~:
خیلی خب خیلی خب آروم باش بچه:/...پول ریختم برات.تهیونگ:
مرسی پدر گلم💜بابا~:
گمشو😐😂سلام
لاویوال
بای
![](https://img.wattpad.com/cover/243561872-288-k479774.jpg)
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK