کنار تهیونگ ، سمت آسانسور قدم برداشت.
یه ساختمون شیک بود دقیقا همونطور که فکر می کرد.تهیونگ خودشو به جونگ کوک بیشتر نزدیک کرد وقتی وارد اسانسور شدن.
جونگ کوک معذب ، یکمی عقب رفت.تهیونگ طبقه ی دوازدهم رو انتخاب کرد و در اسانسور بسته شد.
طبقه ی چهارم بودن که تهیونگ حرف زد:″یه روز میچسبونمت به اینجا و میبوسمت″
گونه های جونگ کوک قرمز شد و سرشو طرف مقابل چرخوند.
تهیونگ به واکنش کیوتش خندید و آسانسور ایستاد.
در باز شد و تهیونگ دستشو گذاشت پشت جونگ کوک رو فشار آرومی وارد کرد.
با هم از آسانسور خارج شدن و سمت اخرین واحد راه رو رفتن.توی این طبقه کلا سه واحد بود.
تهیونگ رمز در رو زد و در با صدای تیک مانندی باز شد.″برو تو ، بیب″
تهیونگ گفت و جونگ کوک بی هیچ حرفی وارد خونه شد.خونه ی تقریبا بزرگی بود ، برای یه نفر.
یه پیانو کنار پنجره های قدی توی هال بود.جونگ کوک با ذوق برگشت سمت تهیونگ و خواست بپرسه ′بلدی پیانو بزنی؟′ ولی یاد لکنتش افتاد و بیخیال شد.
ولی انگار تهیونگ قصدش رو فهمیده بود:″راستش نه ، یه جورایی واسه زیبایی خونه س ، ولی یه چیزایی بلدم و یونگی میاد اینجا پیانو میزنه″
و لبخند خجالت زده ای زد.جونگ کوک ریز خندید و تهیونگ توی دلش جونگ کوک رو تحسین کرد.
″خب برو بشین اونجا ، چی میخوری؟قهوه؟″
پرسید و سمت آشپزخونه رفت.
ولی سرش طرف جونگ کوک بود.جونگ کوک شونه ای بالا انداخت و تهیونگ پیشنهاد بعدیش رو داد:″هات چاکلت چی؟میخوای؟″
و زیر گاز رو روشن کرد.جونگ کوک هم وارد آشپزخونه شد و سعی کرد بدون لکنت حرف بزنه:″شییر مموز″
زمزمه اش انقدر آروم بود که تهیونگ به لکنتش توجه نکنه.″شیر موز؟فکر کنم دارم توی یخچال ، برو بشین الان برات میارم″
گفت و در یخچال رو باز کرد.جونگ کوک بی هیچ حرفی سمت هال رفت و روی یکی از مبل های چرم مشکی رنگ نشست.
بخاطر سرمای مبل یکمی لرزید.تهیونگ با یه ماگ پر از شیر موز اومد و تونست چشمای درخشان جونگ کوک رو ببینه.
خندید:″شیر موز دوست داری؟″جونگ کوک سر تکون داد و تهیونگ موهای فندقیش رو بهم ریخت.
″م-ممنون″
با آروم ترین حالت ممکن گفت.″خواهش میکنم کیوتی″
تهیونگ جوابشو داد و به خوردن جونگ کوک زل زد.جونگ کوک که نگاهش رو دید با چشم به ماگ اشاره کرد.
″نه من نمیخوام خودت بخور ، من ترجیح میدم چیزی نخورم و خوردن تورو ببینم″
تهیونگ با صدای بم تر شده ای گفت.جونگ کوک شونه ای بالا انداخت و بقیه ی شیرموزش رو خورد.
بعد از کمی سکوت تهیونگ گفت:″الان مامی نمیخواد به بچش کمک کنه؟″
تهیونگ با لحن مظلومی گفت و جونگ کوک شروع کرد به سرفه کردن.با چشمای گرد به تهیونگ نگاه کرد:″ت-تته!!!″
تهیونگ بلند خندید:″جانم؟″
تهیونگ لکنتش رو سر تعجبش گذاشت و اهمیتی نداد.جونگ کوک چشم غره رفت و ماگ رو روی میز گذاشت.
تهیونگ با فکری که به ذهنش رسید نیشخند زد.
″فیلم ترسناک بزارم؟″جونگ کوک پوکر نگاهش کرد.
′الان این تو ذهنش نقشه ی این رو نکشیده که بپرم بغلش بگم ’ددییییی من میترسمممم’؟′شونه ای بالا انداخت و تهیونگ نیشخندش پر رنگ تر شد ، بی خبر از این که جونگ کوک از این جور فیلما ترسی نداره.
پارت بعد رو بخونین؟
![](https://img.wattpad.com/cover/243561872-288-k479774.jpg)
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK