بابا~:
تهیونگ اون مرده رو ده سال زندان انداختم.تهیونگی:
مرسی بابا💜💜بابا~:
اون کی بود؟نگفتی بهم فقط گفتی یکیو اذیت کرده و همچنین خودت...کار بدی نمیکنی که ته؟تهیونگی:
نههه بابا!!..اون بابای کوکی بود.بابا~:
همون پسره که گیر دادی بهش؟😐😂تهیونگی:
الان دوست پسرمه۱:بابا~:
باریکلا به سرعتت😂کِی بابا بزرگ میشم؟😂تهیونگی:
باباااا😂😂😂بابا~:
باشه باشه...یه روز بیارش ببینیمش..مامانت هم گیر داده ببینه..تهیون از وقتی اومده میگه کوکی اوپا اینجوری کوکی اوپا اونجوریتهیونگی:
بگو به دوست پسر من چشم نداشته باشه دختره ی زشت:/بابا~:
عه!تهیونگ بی ادب نشو تهیون خواهرته.تهیونگی:
باشه ببخشید...میارمش یه روز..فعلا فرار کرده از دستم😐😂بابا~:
چیکارش کردی؟😐تهیونگی:
خودش یه کاری کرد بعدش خجالت کشیده رفته خونه ی دوستش😐😂بابا~:
...واو...نمیخوام به این که چیکار کرده فکر کنم..تهیونگی:
آره..بابا~:
پیداش کردی بیارش خونه ببینیمش.تهیونگی:
چشم.بابا~:
فعلا برم این منشیه گیر داده آقای کیم جلسه دارین:/تهیونگی:
موفق باشی بابا❤بابا~:
مرسی..بای
![](https://img.wattpad.com/cover/243561872-288-k479774.jpg)
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK