61

7K 1.2K 256
                                    

′سوسک مرده..افرین تهیونگ تو میتونی..سوسک مرده...جسد انسان..بهشون فکر کن..اره..خودشه′
تهیونگ داشت فکر میکرد.

جونگ کوک به خونابه ای که کنار وان بود نگاه کرد و آهی کشید...همش تقصیر خودش بود.
ناخواسته دست زخمی تهیونگ رو بوسید و تهیونگ هرچی تلاش کرده بود به فنا رفت.

با تعجب به جونگ کوک که دستش رو بوسیده بود نگاه کرد ، جونگ کوک هم تازه فهمید چیکار کرده و گونه هاش قرمز شد.
و...
تازه فهمید کجا نشسته.

با چشمای گرد شده به تهیونگ نگاه کرد ، میتونست برامده شدن دیک تهیونگ رو زیر خودش حس کنه.
این چه غلطی بود که کرده بود؟

″شت″
تهیونگ گفت و جونگ کوک عقب تر رفت و روی پای تهیونگ بود حالا‌.
″ت-ته..م-من متاس-متاسفم وا-واقعا قص-قصصد ببدی ننداششتم″
جونگ کوک سعی کرد توضیح بده.

″میدونم بیبی نمیخواد توضیح بدی″
تهیونگ گفت و لبش رو گاز گرفت ، تقصیر خودش بود...نباید با جونگ کوک میومد حموم.

″می-میتونی بری بیرون؟″
تهیونگ پرسید و نفس عمیقی کشید.

جونگ کوک عذاب وجدان گرفت ؛ تقصیر خودش بود که تهیونگ اینجوری شده بود.

با فکری که از ذهنش گذشت ، لبش رو گاز گرفت.
′یعنی براش...شت...وای...انجامش بدم یعنی؟′
جونگ کوک فکر کرد و لبش رو بیشتر گاز گرفت.

′انجامش...میدم فاک بهش هرچی شد ، شد′
جونگ کوک فکر کرد و به دیک برامده ی تهیونگ که از بیرون آب هم کمی بیرون بود ، نگاه کرد.

تهیونگ چشماش رو بسته بود و منتظر بود تا جونگ کوک بیرون بره.
ولی برخلاف انتظارش ، دهن جونگ کوک رو دور خودش حس کرد.
چشماش رو با شوک باز کرد و به پسری که داشت براش ساک میزد نگاه کرد.
′فاک به همه چی...دیگه جلوش نمیام بعد این اتفاق′
جونگ کوک فکر کرد و سعی کرد دندونش به دیک تهیونگ نخوره.

″ک-کوک آههه...چرا عااه..این کارو میکنی؟″
تهیونگ پرسید و به موهای پسر کوچیک تر چنگ زد.

جونگ کوک جوابش رو نداد و بجاش سرعت کارش رو بیشتر کرد.
فقط میخواست اون موقعیت خجالت آور تموم بشه.

صدای آه کشیدن های عمیق تهیونگ باعث مور مور شدن بدنش میشد.
میدونست داره خودش هم تحریک میشه ولی سعی کرد به کاری که داره میکنه خیلی عمیق فکر نکنه.

′فکر کن آبنباته...اصلا فکر نکن یه دیک لعنتیه...آره...فاک...من نباید تحریک شم′
جونگ کوک فکر کرد و سعی کرد تصور کنه اون یه آبنباته نه یه دیک.

″کووووک...د-دارم میاممم آههه″
تهیونگ با صدای بم تر شده اش گفت و جونگ کوک کل تصوراتش بهم ریخت.
عقب رفت و تهیونگ روی شکمش اومد.

جونگ کوک و تهیونگ نفس نفس میزدن.
تهیونگ به صورت جونگ کوک نگاه کرد.
لبای سرخش که تا لحظاتی پیش دورش بودن..گونه های قرمز شده اش...پوست سفیدش...فاک نباید بازم تحریک میشد.

جونگ کوک بلند شد و سمت نزدیک ترین حوله هجوم برد.
حوله ی تنپوش بود پس سریع پوشید و بعد از برداشتن لباس هاش ، بیرون رفت.

تهیونگ لبخند کجی زد ، بیبیش خیلی کیوت نبود؟

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Место, где живут истории. Откройте их для себя