87

6.2K 1K 30
                                    

کلاه هودیش رو پایین تر کشید و آب دهنش رو قورت داد ؛ امتحانش رو خوب داده بود از خودش راضی بود توی این مسئله.

تهیونگ سمتش دوید:″فکر کردی خودتو قایم کنی پیدات نمیکنم خوشگله؟″
تهیونگ با نیشخند گفت و جونگکوک لباش رو به هم فشار داد تا نخنده.

″م-مییدوننستم″
جونگکوک گفت و تهیونگ دستش رو روی کمر جونگ کوک گذاشت:″بریم خونه؟امتحان مغزمو خسته کرده..بیخیال کلاسای بعدی″

″چچی؟نههه!ممن د-درس دارمم″
جونگ کوک غر زد و تهیونگ ادای گریه کردن در آورد:″کوکی توروخدا...خستممم″

″بباششه..باششههه″
جونگ کوک با خنده گفت چون تهیونگ خیلی کیوت شده بود.

″خیلی خوبه...بریم خووونه!″
تهیونگ مثل شخصیت های کارتونی گفت و دست جونگ کوک رو کشید سمت ماشینش.











هوسوک:
جونگو!!!

جونگوکی:
بله هیونگ؟

هوسوک:
به اون ددی اسکلت بگو آنبلاکم کنه!

جونگوکی:
بلاکی؟😐😂

هوسوک:
آره:/

جونگوکی:
میگم بهش.


Seen


جونگوکی:
تهیونگ میگه خیلی رو مخش بودی.

هوسوک:
بهش بگو این ترم دینی صفره❤

جونگوکی:
عه😂😂

هوسوک:
میخندی؟توام صفر!

جونگوکی:
خوبه استاد دانشگاه شدی تهدیدم کنی یه جوری😐

هوسوک:
گمشو برو بغل ددیت که این ترم صفرید💜

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now