کلاه هودیش رو پایین تر کشید و آب دهنش رو قورت داد ؛ امتحانش رو خوب داده بود از خودش راضی بود توی این مسئله.
تهیونگ سمتش دوید:″فکر کردی خودتو قایم کنی پیدات نمیکنم خوشگله؟″
تهیونگ با نیشخند گفت و جونگکوک لباش رو به هم فشار داد تا نخنده.″م-مییدوننستم″
جونگکوک گفت و تهیونگ دستش رو روی کمر جونگ کوک گذاشت:″بریم خونه؟امتحان مغزمو خسته کرده..بیخیال کلاسای بعدی″″چچی؟نههه!ممن د-درس دارمم″
جونگ کوک غر زد و تهیونگ ادای گریه کردن در آورد:″کوکی توروخدا...خستممم″″بباششه..باششههه″
جونگ کوک با خنده گفت چون تهیونگ خیلی کیوت شده بود.″خیلی خوبه...بریم خووونه!″
تهیونگ مثل شخصیت های کارتونی گفت و دست جونگ کوک رو کشید سمت ماشینش.
هوسوک:
جونگو!!!جونگوکی:
بله هیونگ؟هوسوک:
به اون ددی اسکلت بگو آنبلاکم کنه!جونگوکی:
بلاکی؟😐😂هوسوک:
آره:/جونگوکی:
میگم بهش.
Seen
جونگوکی:
تهیونگ میگه خیلی رو مخش بودی.هوسوک:
بهش بگو این ترم دینی صفره❤جونگوکی:
عه😂😂هوسوک:
میخندی؟توام صفر!جونگوکی:
خوبه استاد دانشگاه شدی تهدیدم کنی یه جوری😐هوسوک:
گمشو برو بغل ددیت که این ترم صفرید💜
YOU ARE READING
🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌
Fanfiction[به من نگاه نکن] -:میشه انقدر بهم زل نزنی؟ تهیونگ: خب متاسفم چون باید بگم نمیشه ، تو زیادی خوشگلی. جونگ کوک پسر ساکت دانشگاه که خیلیا روش کراش دارن و منظور از خیلیا ، تهیونگی که هر روز نگاهش میکنه هم هست. _____ Couple:VKOOK