126

5.3K 686 174
                                    

جونگکوک چشم هاش رو چرخوند:″واقعا؟میخوای یه بیبی بوی حرف گوش کن باشم؟″

تهیونگ لبخند مستطیلش رو زد و گفت:″چرا بدم بیاد؟ولی مجبورت نمیکنم″

جونگکوک آهی کشید و به بیرون ماشین خیره شد:″سعی میکنم ح-حرف گوش کن تر باشم...″

تهیونگ اخمی کرد و دست جونگ کوک رو گرفت و دست دیگه اش دور فرمون بود.
″بیب...جدی میگم اینا همش شوخیه...درسته از اون کارا خوشم میاد ولی من عاشق خود واقعیتم ″

جونگکوک به دست خودش و تهیونگ که چفت هم بودن ، نگاه کرد و گفت:″دوستت دارم ته‌ته″

تهیونگ خنده ای کرد و پشت چراغ قرمز ترمز کرد و دست جونگکوک رو بالا آورد و بوسید:″منم دوستت دارم کوکی..و..ته‌ته؟وقتی اینجوری میگی خیلی کیوته″

جونگ کوک لبخند دندون نمایی زد و تهیونگ وقتی چراغ سبز شد ، حرکت کرد.

″شیر موز میخوای بخرم برات؟یا توی راه برگشت به خونه بخریم؟″
تهیونگ پرسید و جونگ کوک سرفه ای بخاطر سرما کرد:″نمیخوام -سرفه- فعلا″

″برگشتنی میخرم برات″
تهیونگ گفت و بعت پرسید:″سردته؟″

″نه خوبه″
جونگ کوک زیر لب گفت و تهیونک بی توجه بهش بخاری ماشین رو زیاد تر کرد.

″مرسی..″
جونگ کوک با لبخند کوچیکی گفت و تهیونگ هم متقابلا بهش لبخند زد.





***

″سلام″
جونگ کوک گفت و هوسوک داد زد:″یا خداااا!!!!دیدید دروغ نگفتمممم...لکنتش خوب شدهههه...مسیح به دادش رسیدهههههه″

جونگ کوک پوکر به هوسوک خیره شد و سوکجین سمتش دوید و شونه هاش رو گرفت:″جونگووو!!!لکنتت کو؟″

″رفته شام با دوستاش بیرون.″
جونگ کوک پوکر جواب داد و تهیونگ بلند خندید.

سوکجین مشت محکمی به بازوی جونگکوک زد و ازش جدا شد:″باید کامل توضیح بدی!″

جونگکوک سمت نامجون رفت و بغلش کرد:″هیونگ!″

″جونگو..چطوری پسر؟″
نامجون با لبخند پرسید و موهای جونگ کوک رو بهم ریخت.

″خوب‌..″
جونگ کوک زیر لب گفت و نامجون فهمید واقعا به اون سفر نیاز داره.

″زود باشید غذا سرد میشه و...تو کیم تهیونگ!!! فقط کافیه دستپخت منو بخوری تا بفهمی کی دوست پسرتو بزرگ کرده″
سوکجین گفت و تهیونگ پوزخند زد.

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now