مهمون

820 169 65
                                    


به کمد رو به روم دردمندانه نگاه کردم...حالم دیگه ازاین رنگ مشکی بهم میخورد ولی هیچ رنگ دیگه ای لباسای جانگکوک رو شامل نمیشد و نصیب منم از لباسای دست دومش همین رنگ بود...ناچار تیشرت زاپ دار مشکیی رو برداشتم و به سمت حموم اتاق بغلم رفتم تا دوش بگیرم...

چند روزی از وقتی که رفتارمو به گفته ی یونگی تغییر داده بودم میگذشت و باید بگم اوایل برام‌مثل مرگ بود ولی هرچقدر گذشت بیشتر عادت کردم...طبق معمول صبحانه ی جانگکوک رو براش بردم و بعد از کمی صحبت کردن لباسهای کثیفشو برداشتم تا به رخت شورها بدم...حالا با کارکنای عمارت راحت تر شده بودم و بیشتر اوقات وعده های غذاییم رو با اونها میخوردم...

نونی رو از وسط برداشتم و همونطور که با خانم یون،آشپز عمارت صحبت میکردم خاستم روش مربا بکشم که صدایی متوقفم کرد:

×خدای من...جین این خیلیییی قشنگه.

صدای چان،پسری که خرید مواد غذایی رو به عهده داشت،بود...لبخندی زدم و گفتم:

_واقعا؟؟منکه از رنگش خسته شدم.

×نه جین این فوق العاده ست...عجببب جنسی داره...مشخصه کلی قیمتشه...میشه دفعه بعدی که من خاستم برم سانا رو ببینم بدی بپوشمش؟؟؟

درحالیکه از دستم آویزون بود با لحن لوس و التماس مانندی میگفت...مثه اینکه واقعا خوشش اومده بود و این نقشه ای رو تو ذهنم به وجود آورد.با اخم ساختگی گفتم:

_ولم کن مربا رو ریختی.نه بهت قرضش نمیدم،خودت میگی مشخصه پولش خیلیه اگه خرابش کنی چی؟؟منکه نمیتونم از جانگکوک بخوام برام لباس جدید بگیره.

لبهاش به صورت آویزون دراومد. کنارم نشست و با حالت ناامیدی گفت:

×خرابش نمیکنم.

_نمیتونم.به جاش میتونیم یه کار دیگه کنیم.

با ذوق بهم خیره شد و ادامه دادم:

_اون لباس سوسنی یقه بسته ای که هفته پیش پوشیده بودی به نظرم خیلی قشنگ بود...

بین حرفم پرید و با ذوق گفت:

×تا بعد از ظهر برات میارمش.

_باشه منم بعداز ظهر اینو درمیارم ببر بده برات بشورنش.معامله؟

خوشحال دستی که سمتش دراز کرده بودم رو گرفت و گفت:

×معامله.

هردو از معامله انجام شده راضی بودیم و به خوردن صبحانه مون مشغول شدیم...

رو به روی آینه ی قدی ایستادم و لباس تنم رو مرتب میکردم...همونطور که حدس میزدم خیلییی بهم میومد و داشتم از دیدن خودم ذوق میکردم که صدای خانم یون منو به خودم آورد:

×واو جین...فوق العاده شدی.

لبخند خجالت زده ای زدم و تشکر آرومی کردم و خانم یون ادامه داد:

your prideWhere stories live. Discover now