اسم

801 164 181
                                    

تکیه اش رو از دیوار اتاق گرفت و با لحن محکمی گفت:

+نمیشه...خودت میای.

×اما جانگکوک...وضعیت منو نگاه کن...نمیتونم واقعا.

به چهره ی بی حال جیمین نگاهی انداخت و غرید:

+برام مهم نیست...زمانی که داشتی بخاطر اون گربه ی لعنتی خودتو به این روز مینداختی باید به این موضوع فکر میکردی...

گفت و از اتاق بیرون زد...فردا جلسه ی مهمی با نماینده های شرکت بزرگ و بین المللی نایس ورلد و شرکت تازه پا گرفته ای که سرو صدای زیادی ایجاد کرده بود، یعنی اچ اچ ام برگزار میشد و امکان نداشت اجازه بده دوباره نگاه های کثیف اون‌مردک با چشمهای سبزش، روی اجزای صورت پسر چشم قهوه ایش بشینه...حتی اگر مجبور میشد، جیمین رو با حال بیمارش به شرکت بکشونه...

.

روی تخت دراز کشیده بود و به در کوچک آخر اتاق نگاه میکرد...دو شب از آخرین باری که سوکجین بغلش خوابیده بود میگذشت و تمام این دوشب رو، با فکر کردن به اون لحظات و ثانیه ها گذرونده بود و امشب، کنترل کردن خودش برای آغوش بعدی داشت به سخت ترین حالت ممکن میرسید...این بار تصمیم خودش رو گرفت و برای رفتن به سمت در، مقاومتی نکرد...

از تخت پایین رفت و با زدن ضربه ی کوچکی به در وارد شد...جین روی تخت نشسته بود و کتاب کوچکی رو با دقت میخوند که با شنیدن صدای در، به سمت رئیس کمپانی بزرگ جئون برگشت:

+نخوابیدی هنوز.

_نه نتونستم...چیزی لازم دارید؟

جانگکوک نگاهی به اطراف اتاق تمیز جین انداخت و با فرو بردن دستهاش داخل جیب های شلوار ورزشی مشکیش، جلو اومد:

+منم نتونستم بخوابم.

جین کتاب رو بست و با کشیدن خودش به جلو لبه تخت نشست:

_چرا؟میخواید آب بیارم؟ یا...

با یاد آوری‌ اتفاقات چندشب گذشته، اخمی کرد:

_بازم‌ کابوس؟

لبهاش رو به داخل دهنش کشید و آروم سری تکون داد... چی میشد اگر کسی از رقیب های شرکت، رئیس کوچک رو تو این وضعیت و با این چهره میدید؟؟؟جین نگاهی به وضعیت پسر بی دفاع و مظلوم رو به روش که سعی داشت قوی و محکم بایسته انداخت و گفت:

_اگر بذارید فردا جیمین استراحت کنه...

ادامه ی حرفش رو قورت داد...خجالت میکشید در مورد آغوش اون چندشب صحبت کنه، اونم با وجود اینکه قسم خورده بود از پسر رو به روش متنفر باشه و جایی ته دلش مطمعن بود که اینطور هم هست، اما این جئون متفاوت تر از هر زمانی بود...اینطور میتونست به دوستش هم کمک کنه...

پسر سرش رو بالا آورد و به صورت سوالی به جئون خیره شد...دستش رو از جیب شلوارش بیرون کشید و با موهای مشکی آشفته اش بازی کرد...مطمعنا توان بی صدا تماشا کردن، هرز بازی های مردک شریک روی جین رو نداشت اما مسئله برای فردا بود و فردا حلش میکرد...پس سری به نشونه ی موافقت تکون داد...پسر مقابلش بدون بلند شدن اطراف رو نگاهی کرد و پرسید:

your prideWhere stories live. Discover now