شستش رو روی لب گیر افتاده بین دندون های مرتب پسر گذاشت و با حرکتی، نجاتشون داد:
+ پوستش تموم شد...
با خنده ای کوچک گفت و جین معذب تکونی خورد:
_استرس دارم...شیش ماه تو اون عمارت بودم ولی دفعه ی اوله که قراره باباتو ببینم...
+نگران نباش عزیزم... همه میگن رئیس بزرگ از رئیس کوچیک مهربون تره.
چشمکی زد و با حلقه کردن دستش به دور پسر موبنفش کناری، به خودش چفت ترش کرد.
_نمیدونم....یکم زود نیست به نظرت؟ ما دو هفته م نمیشه که داریم قرار میذاریم.
+دیگه عمه جان خواستند و پدر دستور دادند...
با انگشت اشاره و شصتش، چونه و لپ های پسر کناریش رو اسیر کرد و همراه با فشار دادنش، ادامه داد:
+وقتی داشتی اونقدر دلبری میکردی که من اینقدر بخوامت باید فکر ذوق زده شدن و لو دادنمم میکردی...
جین با اخم هایی گره خورده دست پسر شاد کنارش رو عقب زد و با لبهایی جلو اومده، جواب داد:
_من کی دلبری کردم؟ تنها کاری که بلد نیستم همین دلبری کردنه.
صورتش دوباره توسط انگشتهای جانگکوک قاب گرفته شد:
+ همین الان...همین اخلاقت خودش دلبریه لعنتی...
گفت و بوسه ای محکم روی گونه ی پسر در آغوشش گذاشت که با پایین اومدن پنجره ی مشکی رنگ بین صندلی جلو و عقب صدای شخصی بلند شد:
^ رسیدیم رئیس.
سری تکون داد و با باز شدن در دستش رو از دور شونه های جین باز کرد...
دست پسر کنارش رو که قطره ی عرقی از بین موهای بنفشش به پایین میریخت، گرفت و با جلو بردن سرش، آهسته لب زد:
+جینی...هروقت استرس داشتی دست منو فشار بده.
و با تایید پسر و فشردن دست جانگکوک هر دو به داخل اتاق خصوصی رزرو شده برای خاندان جئون، قدم گذاشتند...
+سلام...خیلی که منتظر نموندید؟؟
جانگکوک با وارد شدن به اتاق رو به افراد نشسته گفت و دستش رو با جدا کردنش از بین گره محکم دست جین، پشت کمرش گذاشت:
+معرفی میکنم...کیم سوکجین...دوست پسرم.
همراه با معرفی، به مستخدمی برای عقب بردن صندلی اشاره ای کرد...صندلی جا به جا شد و جانگکوک با لبخندی به جین نگاه کرد:
+بشین عزیزم...راحت باش.
بدون توجه به گفته ی جانگکوک، رو به افراد داخل اتاق تعظیمی کوتاه کرد:
_ خوشبختم از آشناییتون...
زن میانسالی که مقابلش نشسته بود، لبخندی زد:
YOU ARE READING
your pride
Fanfictionمن بدترین کسی بودم که میتونستم گیر هرکسی بیوفتم اما مقابل تو،تمام تلاشمو کردم که بهترین باشم کاپل اصلی:کوکجین کاپل فرعی:یونمین