تکیه ام رو از جانگکوک برداشتم و با دادن پسر بچه کوچیک در آغوشم به جیمین، مشتاقانه تلفن همراهم رو ازش گرفتم:
_ بدش ببینم، بدش ببینم...
عکسی که نشسته روی مبل وسط پذیرایی با پسرک کچلی که حالا تحت حضانت جیمین و یونگی بود، گرفته بودیم رو با ذوق باز کردم و با تکیه دادن دوباره به مرد پشت سرم نگاهش کردم:
_ چقدر کیوته...
+ از تهیونگ همچین بچه ای بعید بود.
جانگکوک گفت و کوتاه خندیدم:
_ بی انصاف نباش، تهیونگم خوشگله.
با شونه اش ضربه ای بهم وارد کرد و با برگشتنم اخم غلیظش رو دیدم:
+ واقعا؟
ضربه ای به بینی خوشفرمِ گِردَش زدم و جواب دادم:
_ آره، ولی تو جذاب تری عزیزم.
لبخند گوشه ی لبش که سعی در کنترلش داشت رو دیدم و با لحنی دلخور درحالیکه نگاهش رو ازممیگرفت، لب زد:
+ میدونم.
خنده ای بلند زدم و با درآغوش گرفتن بازوی بزرگش رو به جیمینی که پسر بچه رو داخل تختش میخوابوند، کردم:
_ جیمینا... اسمشو نگفتی...
با ابرو اشاره ای به پسربچه کردم و جیمین با مرتب کردن پتوش، لبخندی زد:
× اسمش خب...
از تخت و بچه دل کند و به سمتمون قدم برداشت... درحالیکه دستهاش رو زیر بغلش میگرفت، ادامه داد:
× مامانش اسمش رو یوناس گذاشته بود ولی چون کره ای نبود من و یونگی تصمیم گرفتیم اسمشو یوهان بذاریم.
روی مبل مقابلمون نشست و با خنده پرسیدم:
_ به خاطر اینکه آلمانی بود عوضش کردید و یه اسم آلمانی دیگه گذاشتید؟؟ لعنتیای وطن پرست.
صدای پوزخند جانگکوک رو از کنار سرم شنیدم و جیمین اخمی کرد:
× یو_هان... نه یوهان... بعدم خوبیش همینه که میتونه هم تو اروپا استفاده ش کنه، هم تو کره...
صورتم رو خم کردم و چهره به چهره ی جانگکوک شدم:
_ الان تو شناسنامه ش چی ثبت میشه؟؟؟ کیم یوهان؟؟ پارک یوهان؟؟؟ مین یوهان؟؟؟ کیم مین پارک یوهان؟؟؟
+ جئون یوهان.
با برداشتن نگاهش بهم گفت و ابروهام بالا پریدن:
_ جئون؟؟؟ ولی باباش که ...
چشمهاش رو دوباره به سمت نگاهم برگردوند و لبخندی زد:
+ حساب این بچه از پدر و مادرش جداست... این بچه قراره درست تربیت و وارث من بشه پس باید اسم جئون رو داشته باشه...
YOU ARE READING
your pride
Fanfictionمن بدترین کسی بودم که میتونستم گیر هرکسی بیوفتم اما مقابل تو،تمام تلاشمو کردم که بهترین باشم کاپل اصلی:کوکجین کاپل فرعی:یونمین