جانگ هوسوک

775 157 126
                                    

×جیننننن....خوشحالم دوباره میبینمت.جانگ هوسوکم، منو یادته؟

با همون لبخند درخشانش به سمتم اومد و دستش رو دراز کرد...ناخودآگاه لبخند روی لبهام بود که با صدای سرفه ی کسی که روی مبل کنارم نشسته بود،لبخندم جای خودش رو به اخم ریزی داد...سرم رو به سمتش برگردوندم و همزمان با خیره شدن نگاهم بهش، دستی که سمتم دراز شده بود رو‌گرفتم و گفتم:

_بله آقای جانگ...من آدمایی که روم قیمت گذاشتند رو هیچوقت فراموش نمیکنم.

پسر کنارم سرش رو با بی تفاوتی برگردوند و دوباره نگاهی که تا چندلحظه پیش با خشم بهم خیره بود رو به کاغذهای مقابلش داد...جانگ که کمی از جوابم شوکه شده بود، عقب رفت و بعد از لحظه ای در حالیکه روی مبل رو به رو مینشست، دوباره لبخندی زد و گفت:

×دوست داشتم طور دیگه ای منو یادت باشه ولی بازم خوشحالم که دوباره میبینمت.

متقابلا لبخندی زدم و همونطور که فنجون قهوه رو براش آماده میکردم، جواب دادم:

_منم خوشحالم میبینمتون...به هرحال بین اون آدمای اون شب،لبخند شما دلگرمی بزرگی بود.

صدای محکم برخورد کاغذهای دسته بندی شده به میز باعث از بین رفتن خنده ی کوچک ایجاد شده روی صورت جانگ شد...با ترس به جانگکوک نگاهی انداخت و وقتی عکس العمل دیگه ای از سمتش ندید دوباره نگاهش رو به من داد. شونه ای بالا انداختم و مسیرحرکتم رو به سمت جانگ ادامه دادم و فنجون قهوه رو، روی میز رو به روش قرار دادم...

سکوت عجیبی ایجاد شده بود و حس میکردم یک کلمه ی دیگه بین من و جانگ باعث انفجار اون پسر عصبانی، نشسته روی مبل کنارم میشه...پس فرصت رو غنیمت شمردم و درحالی که پوزخندی روی لبهام بود، در حالیکه فنجون قهوه ی جانگکوک رو، هم روی میز می گذاشتم، گفتم:

_تا کی سئول می مونید؟

× فکرنکنم زیاد بمونم، برای معامله ی جدید اومدم و به محض بسته شدن قرار داد برمیگردم.

به دستهای مشت شده ی جانگکوک نگاهی انداختم و ادامه دادم:

_خیلی بد شد...دوست داشتم بیشتر میدیدمتون.

جانگ بدون توجه به شریک خشمگینش با خوشحالی خنده ای کرد و گفت:

× منم دوست داشتم‌‌‌...تو حتی بدون اون آرایشای شب انتخابم خوشگلی و آدمو ترغیب میکنی بخواد بیشتر کنارت باشه.

+جانگ...سرت به برگه هات باشه تا قرارداد رو امروز ببندیم.

صدای بم و خش دار شده ش اجازه ی جواب دادن رو بهم نداد.سرش رو بالا آورد و با نگاهی که ترس رو به تمام هیکل جانگ انداخت، ادامه داد:

+ یا نکنه قصد داری چندروز طولش بدی تا بیشتر بتونی با برده ی من لاس بزنی؟

دهنم رو باز کردم تا چیزی بگم که قبل از من، بدون برداشتن نگاهش از جانگ غرید:

your prideOù les histoires vivent. Découvrez maintenant