تلاش

749 151 283
                                    

بیدارشده بود اما هنوز چشمهاش رو بسته نگه داشته و به صدای شر شر آبی که از داخل‌ حموم گوشه ی اتاق شنیده میشد، گوش میداد...

به یاد خاطره ی شیرین دوش گرفتن جین داخل همین حمام، لبخند‌ میزد و به یاد می آورد که اون روز هم، بدون باز کردن چشمهاش به صدای شر شر آب گوش داده بود...

صدای آب لحظه ای قطع شد و جانگکوک با یاد آوری بیرون آمدن جین با حوله ی کرم رنگ پیچیده شده دور خودش از شیرینی پخش شده زیر دلش، خنده ی کوچکی زد...

صدا دوش حمام که دوباره بلند شد، چشمهاش رو باز کرد...
هیچ‌ خاطره ای از باز شدن دوباره ی شیر آب نداشت و با اخم به اطراف نگاهی انداخت...کنارش و روی ملحفه های سفید تخت، قطره های قرمز خون دیده میشد و ارباب عمارت با یاد آوری اتفاقات گذشته کلافه و عصبی بعد از بهم ریختن موهای مشکیش از روی تخت بلند شد...

ربدوشامبر مشکی و طلایی رنگش رو به تن کرد و همونطور که کمربندش رو مخکم میبست به سمت میز کار و تلفنش حرکت کرد:

+نامجون رو برام بگیر.

به محض برداشتن تلفن گفت و بعد از لحظه ای صدای نامجون از سمت مقابل پخش شد:

×صبح بخیر جانگکوک...دیشب یهو غیبت زد...

+من با فلیکس رابطه داشتم.

بدون مقدمه ای گفت و لحظه ای سکوت متعجب مکالمه ی دونفر رو در بر گرفت.

×اوه...

بعد از مکثی، صدای نامجون رو شنید و با کلافگی همونطور که بین موهای مشکیش عصبی دست میکشید، گفت:

+میدونم...شرایط رو درست کن تا نتونه شکایت کنه.

×اووه...

این بار صدای نامجون با شوک بیشتری همراه بود و بعد از لحظه ای ادامه داد:

×ولی خیلی وقت بود که...

+اینم میدونم...فقط کاری که وظیفه شو داری انجام بده...

با صدای خشمگینی بین حرفهای وکیل زبده ی شرکتش، غرید و تلفن رو توی مشتش فشار داد...

نامجون به رابطه های خشن رئیسش زمانهایی که عصبی بود و درست کردن وضعیت برای شکایت نکردن افراد زیرش عادت داشت ولی آخرین رابطه ی خشنش کی بود؟؟؟بعد از فرار آخر جین؟؟؟

جانگکوک هم به چیز مشابه ای فکر میکرد...آخرین رابطه اش بجز هم خوابی نصف و نیمه اش با جین کی بود؟؟؟؟ بعد از فرار آخر جین؟؟؟

درست بود...جانگکوک بعد از به آغوش گرفتن پسر سرکشش، تحمل آغوش هیچ شخص دیگه ای رو نداشت و دیشب...

با فهمیدن سکوت مدت دار تماسش آروم گفت:

+دیشب بیش از حد عصبی و مست بودم...

your prideWhere stories live. Discover now