شکایت

823 139 211
                                    

با نگاه به پسری که بین بازوهای بزرگش اسیر شده بود، لبخندی زد و خودش رو کمی بالاتر کشید...به تاج تخت تکیه داد و سر پسر رو با کمی جا به جا شدن روی سینه ی محکم خودش گذاشت...دستش رو لای موهای بنفشش برد و همونطور که آروم و آهسته نوازشش میکرد، به لحظاتی که دیشب گذرونده بودند، کشیده شد...

لب پایینش رو از گرمای اون لحظه گازی گرفت و به یاد وضعیت خراب خودش چشمهاش رو محکم روی هم فشاری داد که صدای زنگ تلفنی از روی میزکنار تخت باعث باز کردنشون شد...

دستش رو به سمت تلفن همراه جین که زنگ میخورد برد...باید زودتر تا این لحظه ی به یادموندنی تکیه ی سر جین به روی سینه اش خراب نشده، صدای آهنگش رو قطع میکرد که با دیدن اسمی که روی صفحه افتاده بود ناخودآگاه با اخم های گره خورده روی صورتش، آیکون سبز رنگ رو فشار داد:

+بفرمایید؟

با عصبانیت و صدای آهسته ای که جین رو بیدار نکنه پرسید و صدای شخص پشت تلفن رو شنید:

×سلام پسر، صبحت بخیر.

+جین خوابه...کاری داشتید؟

در جواب صدای پر از انرژی پسر پشت تلفن باز با خشمی گفت و بعد از لحظه ای مکث ، دوباره صداش شنیده شد:

×آمممم...من کیم هیچولم میشه بپرسم شما کی هستید؟

+من جئون جانگکوکم...کاری داشتید آقای کیم؟

با صدایی محکم و پر از فخرفروشی جواب داد.

×اوه آقای جئون حالتون‌ خوبه؟ راستش دو سه شب پیش با جین بیرون بودیم و قرار گذاشتیم امشبم باهم شام رو بخوریم...زنگ زدم بتونیم هماهنگ کنیم.

قلب جانگکوک با شنیدن حرفهای پسر پشت تلفن لحظه ای نزد...جین با کسی قرار میگذاشت؟؟ قول منتظر موندنش رو فراموش کرده بود؟؟پس چطور اجازه داده بود بهش دست بزنه؟؟؟

حرکت دستهاش بین موهای بنفش جین، متوقف شده بود و تلفن همراه جین داخل دستهاش فشرده میشد که صدای متعجب هیچول از پشت تلفن بلند شد:

×آقای جئون؟؟؟ فکر کنم بدموقع تماس گرفتم...میشه بهش بگید با من تماس بگیره؟

دندون هاش رو محکم روی هم فشاری داد...چرا همیشه این اتفاق می افتاد؟؟؟سرنوشت با رسیدنش به جین چه مشکلی داشتند؟؟؟دستی که موبایل جین رو گرفته بود، به بالا برد و روی پیشونیش فشاری وارد کرد...
جین به خاطر فلیکس حاضر به بوسیدنش نشده بود یعنی این کار درستی بود که مانع قرار گذاشتنش با کسی دیگه بشه؟؟؟

به زحمت دستش رو پایین آورد و گوشی همراه رو دوباره کنار گوشش گرفت...چشمهاش رو برای چندمین بار محکم بست و با باز کردنش جواب داد:

+باشه بهش میگم...

×تشکر...اممم من قطع میکنم دیگه...خداحافظ.

تلفن رو قطع نکرده بود که متوجه تکون خوردن سر جین به روی سینه اش شد...کمی تکون خورد و با مالوندن چشمهاش، سرش رو بلند کرد و با دو جفت چشم مشکی خیره به خودش مواجه شد...

your prideWhere stories live. Discover now