11: 𝕎𝕙𝕒𝕥 𝕤𝕙𝕠𝕦𝕝𝕕 𝕝 𝕕𝕠? ²

263 59 150
                                    

(خونه ی لونا)

لعنتی به خودش فرستاد. اون وقتی سرنگ رو انداخته بود سرش توی مبل فرو رفته بود و حالا میدید که پیستون تزریق تا تهش پایینه، احتمالا وقتی گرگ آلفا که داشت از طرفی به طرف دیگه میپرید باعث شده پیستون سرنگ به پایین بره و سرنگ خالی بشه.

از سر بدبختی آهی کشید. حالا باید چیکار میکرد؟!

باید با ورد گرگ جیمین روهم سرکوب میکرد؟!

اما پس قولش چی ؟ واقعا میتونست خودش با این کار به جیمین صدمه بزنه ؟!

مغزش به سرعت دنبال یه راه جایگزین گشت و شیرین ترین راه برای خودش رو پیدا کرد.

اون توی رات بود درسته؟ پس فقط اگر نیازش رفع میشد ...

شاید باید...

دستی به شقیقش که دردناک شده بود کشید وشروع کرد به زمزمه ی ورد ...

انتقال پیدا کرد و قبل از اینکه چشم هاش دوباره به اطراف بخوره حجوم یه فروم قوی رو حس کرد...

 طبق گذشته توقع داشت بوی شکوفه های هلو دوباره مثل همیشه دیوونش کنه اما...

بوی اون لعنتی میومد...

زیر لب غرید: جئون جانگ کوک

توقع داشت با برگشتنش دوتا گرگ ببینه یا دوتا بدن توی هم پیچیده پس تصمیم گرفت نچرخه و دوباره ورد برگشت رو بخونه اما صدای غیر منتظره ای متوقعش کرد.

+: اشتباه کردی... مثل همه.

صدای جیمین بود. بی هیچ خش و گرفتگی یا اثری از رات که معمولا توی آلفا به وجود میومد. صدا پر بود از پوذخند و تمسخر.

 به سرعت برگشت.

+: زود برگشتی ! طبق قولت ...

جیمین تنها به دیوار تکیه داده بود و دست به سینه نگاهش میکرد. چشم هاش هنوز بنفش بود اما انگار بدنش در آرامش بود صداش عادی بود و صورتش جز پوذخند روی لبهاش هیچ حسی رو منتقل نمیکرد.

به اطرافش نگاه کرد تا شاید بتونه دلیل این همه آروم شدن ناگهانیش رو توی فاصله ی رفت و برگشتش بدونه.

با اینکه هیچ وقت رات یا هیتی نداشت مطمئن بود ممکن نیست اولین رات یا هیت کسی به همین راحتی آروم بشه یا حتی به این سرعت.

اون بارها شیفتر های جفت رو که بار اولشون رو کنار هم میگذروندن دیده بود حتی عشق لعنتیه خودش اما هرگز هیچ کس رو ندیده بود که تنهایی به این سرعت آروم بشه...

زیر لب زمزمه کرد : چطور؟؟؟

به اطراف نگاه کرد و سعی کرد موقعیت رو درک کنه. نکنه این دستگاه جادو میکنه. برحسب اتفاق چشمش به سرنگ  پلاستیکی و چندتا کپسول داروی شکسته شده ی دورش افتاد.

Fate or Folly?Where stories live. Discover now