15: 𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞

210 53 251
                                    

( از دید جیمین: )

چشم هام رو توی جنگل باز کردم مثل همیشه شیب ملایمی داشت و هوا طوری بود که انگار قراره یک روز خوب اتفاق بی افته اما من می دونستم اینطوری نیست.

خیلی وقت بود که سعیی برای جلوگیری از اتفاق های توی خوابم نمیکردم. فقط و فقط منتظر شدم تا اتفاق بی افته و ترسی که نمیدونم دلیلش چیه توی همه ی وجودم بپیچه. منتظر درگیری جانگ کوک و مرد غریبه شدم.

مثل همیشه انتظارم خیلی طول نکشید. گرگ امگایی با سرعت زیادی به سمتم اومد و مردی با سرعت غیر عادی دنبالش بود.

اون امگا به طور عجیبی با وجود فرارش ترسی توی وجودش نبود و این رو میتونستم از مدلی که می دوید بفهمم.

نمیدونم بخاطر یه امید احمقانه بود یا از کنترلم خارج بود اما دوباره چشمم رو به صورتی که معمولا نمی تونستم توی رویاهام ببینم دوختم .

و در کمال تعجب برعکس همیشه که انگار مرد با دونستن محلی که من توی رویام توش ایستادم طوری حرکت میکرد که نتونم ببینمش و موهاش بیشتر صورتش رو میگرفت و منم هم نمیتونستم قدمی به سمت دیگه بردارم تا صورتش رو ببینم ، اینبار خواسته یا ناخواسته حرکت کردم.

درست به سمتی حرکت کردم که بتونم از زیر حجم زیاد موهای نیمه بلند مرد صورتش رو ببینم.

قبل از اینکه بتونم از تواناییم توی حرکت تعجب کنم یا هر واکنش دیگه ای نشون بدم چهره ی همیشه پنهان توجهم رو بیشتر از هر موضوع دیگه ای جلب کرد.

متوجه شدم کسی که برای زخمی شدنش بی دلیل می ترسیدم و دردی رو توی وجودم حس می کردم دارای چهره ی کسیه که به تازگی اطرافم پیداش شده و باعث سر زدن رفتار های عجیب بیشتری ازم شده .

تهیونگ ...

پس کوک به اون حمله میکنه ؟ اما ...
چرا؟

با این فکر که این رویا با بقیه فرق داره سعی کردم تغیری توش ایجاد کنم اما مطمئنن اشتباه می کردم که فکر می کردم قراره اینبار این رویا بهتر پیش بره !

این رو وقتی فهمیدم که مرد و گرگ امگا از کنارم گذشتن و من انگار که به اون گرگ متصل باشم همراه با اون و متناسب با سرعتش از کنار درخت ها و سنگ ها رد شدم.
میدونستم این حرکت زیاد ادامه پیدا نمیکنه.

با دیدن کنده کاری آشنا و تک درخت بزرگ قدیمی که اون رو روی سینه اش داشت درست روبروم، شمارش معکوسم رو برای شنیدن صدای ناله ی تهیونگ شروع کردم.

سه...

دو...

ی.

": آخخخخخخ...

همزمان با شنیدن اون صدا به طرز بدی متوقف شدم. می دونستم که گرگ امگا ایستاده. به سرعت برگردونده شدم که باعث شد سرم کمی درد بگیره.

Fate or Folly?Where stories live. Discover now