:103

58 15 24
                                    

جیم: هیششش اشکالی نداره هیونگ خیلی ازش گذشته آروم باش ...

دستش رو دورانی پشت هیونگش می کشید.

جیم: ما جامون امنه. تو جات امنه. مشکلی نیست.

جیمین همونطور که جین رو توی آغوشش داشت و زیر نگاه سنگین نامجون بود رو به تهیونگ کرد و بی صدا پرسید : اون واقعا گذشته رو دیده؟ مثل من؟

تهیونگ با سر رد کرد.

جیمین گیج از اتفاقی که داشت می افتاد پرسید: پس چطور میدونه؟

تهیونگ اینبار توی باندشون به جیمین جواب داد:

ته: 'در واقع مثل حدس هوسوک احتمال میدم آمبره براش یه توهم ساخته. '

جیم:' آخه چطور همچین چیزی ممکنه؟ '

ته: ' به عنوان یه خون آشام اون قدرت زیادی توی بحث کنترل ذهن داره مثل هر کدوم ما... '

جیم: ' ولی شما که نمیتونید روی ذهن ما اثر بزارید ما ذهن قوی تری از انسان ها داریم با قدرت ذهن شما هیپنوتیزم نمیشیم..'

ته: ' درسته من یا هر خون آشام دیگه ای نمیتونیم روی ذهن افراد شیفتر اثر بزاریم فقط  روی انسان ها و دسته ی خودمون اثر گذاریم و میتونیم از این طریق به افراد زیر دست خودمون فرمان دهی کنیم یا انسان ها رو برای شکار تابع میل خودمون حرکت بدیم.'

جیمین همونطور که جسم بی حال شده ی جین رو که تازه از جو اون رویا ، یا طبق حدس تهیونگ و هوسوک توهم،  بیرون اومده بود و ضعف ناشی از روبروییش با رایحه ی الفای خون خالص تازه داشت خودش رو به نمایش میگذاشت  رو به نامجون سپرد.

اینجوری خودش رو از زیر نگاه های اژدهاوار پسر بزرگ تر نجات داد و توی ذهنش میون حرف های تهیونگ پرید و گفت.

جیم:' خب تا اینجا فهمیدم ولی ؟ '

تهیونگ آهی کشید و بحث رو طبق میل جیمین ادامه داد:' ولی حدس میزنم اینجا نیمه الهه بودن آمبره، به کارش اومده. میدونستم که قدرت ذهنی اون به قدری قویه که میتونه از هر فاصله ای روی خون آشام ها اثر بزاره و با هر فاصله ای توی ذهن اونها به حرف بیاد و طبق خواستش ازشون استفاده کنه اما چیز حدیدی که امروز متوجه شدم این بود که اون میتونه در صورت ضعیف تر بودن ذهن شیفتر ها حتی ذهن اونها رو هم به بازی بگیره و بهش نفوذ کنه.'

نامجون جین رو در آغوش گرفت و همونطور که برای بار دوم سرش رو روی نقطه ی رایحه اش میگذاشت تازه متوجه ی این شد که دوباره بدون توجه  در نزدیکی جین از خودش فرمون منتشر کرده.

دیگه حتی اگر یک درصد شک هم راجع به ارتباط بینشون داشت از بین رفت.

اینبار هم دوست داشت همه چیز رو پس بزنه و مثل دفعه ی قبل به باشکاه بره تا تمام عصبانیتش و با ورزش خالی کنه و بعدش هم دوخرچه ای کرایه کنه و تا میتونه پا بزنه و پا بزنه و از شهر و شلوغی و دردسر هاش دور بشه و بزاره طبیعت آرومش کنه .

Fate or Folly?Where stories live. Discover now