58: My Brother's Body!

91 23 27
                                    

با در آغوش تهیونگ قرار گرفتن فریاد های عصبی جیمین آروم تر شد اما ساکت نشد.

بعد ناگهانی آخ بلندی گفت و تهیونگ با شنیدن صدای پر درد جیمین اون رو از آغوشش بیرون آورد و به صورت رنگ پریده و جمع شده اش نگاه کرد. دست جیمین دو طرف سرش قرار گرفت و به سرش فشار وارد میکرد و اینبار با صدای خیلی کمی مدام تکرار میکرد.

+: آخ سرم داره ... سرم داره میترکه...

جیلین که از سلامت مرد محافظ مطمئن شده بود با شنیدن  اولین صدای داد برادرش به سرعت به اتاق برگشته بود و با دیدن وضعیتش متوجه ی شوکه شدنش شده بود.

این علائم رو فقط یکبار دیگه توی عمرش دیده بود ولی همون یکبار برای اینکه ترقیبش کنه کمک های اولیه رو یاد بگیره تا بتونه در صورت بروز همچین شرایطی اینبار کمکی کنه کافی بود.

مشخصا  جیمین اسپاسم عضلانی داشت و همراه با اون بدنش لرزش و سر درد  داشت.

به سرعت سمت بسته ی دارو هایی  که توی اتاق داشت رفت و از بین دارو هایی که با حدس مشکلاتی که ممکن بود به وجود بیاد توی اون یکماه دستور آوردنشون رو داده بود دنبال  آرامش بخش یا خواب آور گشت.

با پیدا کردن دیازپام به سرعت ولی با دقت اون رو توی یه سرنگ استریل کشید و استفاده از ایح دارو بدون اجازه ی پزشک پیشنهاد نمی شد ولی جیلین تنها راه رو همین می دید سمت جیمین رفت تا بهش تزریق کنه.

با وجود داد و بیداد های هیستریک اولیه ، توقع آروم تر شدن جیمین رو نداشت اما دید چطور توی آغوش و دست های تهیونگ، آروم گرفته بود با اینحال جیلین دست دست نکرد و به سرعت و با دقت بیشتر ، به آرومی،  آرامش بخش رو به اون پسر تزریق کرد.  

با کاملا آروم گرفتن جیمین تهیونگ اون رو به تخت برگردوند.
دوست نداشت حتی سانتی متری ازش دور بشه  پس همونجا لب تخت نشست و دستش رو بین دست های بزرگ تر خودش گرفت.

اولین فرد به حرف اومد و چیزی رو گفت که همه روش اتفاق نظر داشتن.

-: اون جیمین نیست! مگه نه؟ اون جیمین  نیست، ‌اون به وضوح تغییر کرده . فکر نمی‌کنم این از تاثیرات طلسم باشه. ما دیدیم که حال خاله ی هوسوک بخاطر زیاد موندن تحت طلسم بد شده و خودش و یا بقیه رو نمی شناخت اما...

جیلین که قبل از خراب شدن وضع جیمین اونجا نبود با تعجب به حالت کوک خیره شد.
چی داشت می گفت؟  

تهیونگ چشم از صورت زیبای جیمین گرفت‌ و به جونگ کوک نگاه کرد.
بوی نعنا به بوی نوعی گل که تهیونگ اسمشون رو به یاد نمی آورد غلبه کرده بود اما هنوز تمام افراد توی اتاق میتونستن متوجه ی هیجاناتی که جونگ کوک رو در بر گرفته بود و قصد داشت پنهانش کنه بشن.

بوی شیرین گل در تضاد با بوی تیز و خیلی سرد نعنا بود که نشون میداد جونگ کوک مدتی خوشحال بوده اما حالا به شدت عصبانیه.

Fate or Folly?Where stories live. Discover now