105:

61 13 13
                                    

با بر پا شدن سکوت جیمین فرصت پیدا کرد ما بقی داستانش رو تعریف کنه.

قبل از اون نامجون به حرف اومد و سوالی پرسید.

نام: چطور با وجود رایحه من نفهمیده بودم جفتم تو نیستی ؟ به هر حال باید از همون اولین لحظه ی تنها شدنمون با هم می فهمیدم.

جیمین به این سوال فکر کرد و تا لب باز کرد که جواب بده قبل اونکه جیمین پاسخ بده هوسوک جوابی که خودش به این سوال داده بود رو برای نامجون مطرح کرد.

هوپ: احتمالا رایحه ی هیونگ روش می مونده چون خدمتکار مخصوصش بوده.

جیمین هم تائید کرد.

ته: اون زمان خدمتکار ها اجازه نداشتن فرمونشون رو بروز بدن و آزاد فرمون رها کنن چون ممکن بود سعی کنن با فرمون هاشون الفا های خانواده رو اغوا کنن.

جیم: اکثرا خدمتکار ها رو بتا می گرفتن و امگاهای خدمتکار خیلی کمتر بودن.

نامجون که  چیز هایی در این مورد خونده بود با اشاره ی تهیونگ خودش هم متوجه ی درستی گفته ی پسر و وضعیتی که اون زمان در جریان بوده شد.

نامجون اونچه خونده بود رو به اطلاع بقیه هم رسوند.

نام: اکثر امگاهایی که بَرده میشدن از وقتی برای فروش گذاشته میشدن برای...

ته : خدمات جنسی بُرده میشدن .

جیم: من چیزی در این مورد ها یادم نیست ولی فکر کنم به خاطر زمان زیادی که با هم بودیم رایحه هامون باهم قاطی شده بودن ...

اینم یه گزینه بود اما جواب رو فقط آلفای اولیه ی اون زمان می دونست نه هیچکس دیگه.

جیم: به هر حال اون روز با وجود اینکه من جفتم رو به عنوان یه امگایی که مارک الهه داشت پیدا کردم .. اما...

جیمین نمیدونست چطور باید بقیه ی ماجرا رو تعریف کنه که به موقعیت نامجون هم خدشه ای وارد نشه و بد برداشت نکنن.

تهیونگ این وظیفه رو به عهده گرفت و با ضربات آروم روی پای جیمین بهش نشون داد که نیازی نیست نگران باشه. 

ته: جیمین با دستور الفای اولیه به عنوان خدمتکار جین همراهش شد و اون فرمانده هم با دستور الفایی که بهش وفادار بود از جفتش دوری کرد و این موضوع مثل راز برای همیشه پنهان شد.

جو کمی سنگین شد.

نامجون متعجب بود از اونچه میشنید و در مقابل نگاه جونگ کوک با خجالت پایین افتاد و حالا جایی خیلی نزدیک تر از قبل به جیمین و تهیونگ ایستاده بود اما دیگه رویی برای حتی یواشکی به اون دو نزدیک شدن نداشت.

حالا بهتر علت  نفرت قبلی تهیونگ از خودش رو حس و درک می کرد.

اون واقعا گذاشته بود یه الفا هر قدر مهم و قدرتمند اونو از جفتش دور کنه و بی هیچ مبارزه ای تسلیم شده بود؟

Fate or Folly?Where stories live. Discover now