54: That's Heir!

81 24 4
                                    

جونگ کوک با رسیدن به اون منطقه وجود جمع بزرگی از فرزندان ماه رو حس میکرد ولی وقتی به اون نقطه رسید، نقطه ای که صبح همون روز اونجا دنبال جفتش میگشت و ساعاتی قبل سعی به رد شدن از طلسمش داشت، چیز جدیدی انتظارش رو میکشید فضای بازی و دشتی که تا قبل از اون اونجا نبود و اون روز برای چند ثانیه چشمش به اونها افتاده بود.

از کمی قبل احساس وحشتناکی داشت مثل اینکه چیز بدی در جریان بود و اون باید در اون لحظه می رفت و مشکل رو حل می کرد اما نمی دونست مشکل از کجاست و فگر میکرد که آیا تمام حدسش در مورد جفت الهیشه و اینکه این حس بد برای اونه؟!

با وجود این فکر توی سرش تمام طول راه رو با قدرت بیشتری می دوید و حالا با دیدن این صحنه چیزی بهش خبر داد اتفاق خوبی در حال افتادن نیست.

با صدای شیفتری که کمی قبل گروه رو هدایت می کرد چشمش به سمت خون آشامی که مورد بحثشون بود برگشت.

اون خون آشام رو نمیشناخت پس می تونست یک نفس راحت بکشه. با اشاره اش تعدادی از گرگ ها ی شیفتر اون خون آشام رو دنبال کردن. خون آشام قبل از بیشتر دور شدن با صدای بلندی فریاد زد.

ادوارد:لیلیث رو آزاد میکنم ! نمی‌تونید جلوی ما رو بگیرید. پسرم...

شیفتر ها که به سمتش می‌دویدند باعث شد سرعت حرکتش رو بیشتر کنه و صداش دیگه حتی با وجود گوش های حساس گرگ کوک توی گوشش نمی پیچید.

با کم شدن استرسش، بوی فوق العاده ی جفتش جانگ کوک رو به حرکت وا داشت بی توجه به تعداد دیگه ای از آلفا های شیفتر همراهش به سمت منطقه ی جدید رفت و بو رو دنبال کرد.

دایره ای بزرگ از افراد وجود داشت. که با دیدنش کوک مطمئن شد جفتش اونجاست. با ورود شیفتر ها بحث آروم گرفت.

شاید اونها در مورد اتفاقی که افتاده بود شکه و بهش معترض بودن اما بیانش جلوی شیفتر ها که خیلی هاشون سر از دست دادن بخشی از قدرتشان از اونها  متنفر بودن احمقانه و بی معنی بود.

قبل از هر حرفی از طرف جانگ کوک آلفا های کنارش تونستند بوی یه خون آشام دیگه رو حس کنن پست به سمت برگزیده ها حمله کردن و اونها رو دوره کردند تا  اون رو پیدا کنن .

بابه لای اون گروه تعداد زادی فرد جوون که تا قبل از اون هیچ شیفتری ندیده بودند وجود داشت که با چشم هاشون به سرگ وه ها نگاه می‌کردند تا بابت همچین رفتاری اون توله گرگ ها رو تنبیه کنند ولی هر چقدر هم برگزیده ها قدرت مند بودن مبارزه با گرگ هایی که بخاطر انرژی توی خونشون چند برابر یه انسان شده بودند ممکن نبود .

از طرف دیگه تمام برگزیدگان حاضر در اون جمع  می‌دونستن مشکل کجاست و دلیل این رفتار چیه و نمی تونستن با کنار رفتن راه از دور گروهی که توی میونه ی حلقه بودن اجازه بدن که کسی به وارث دست پیدا کنه.

Fate or Folly?Where stories live. Discover now