69:The Third Knot

78 27 38
                                    

(چند ساعت بعد:)

جیمین ساعت ها مهمونی مسخره مراسم های معارفه و گفت و گو های پر از لاس یا حسادت رو با وجود اون حجم استرس توی وجودش تحمل کرده بود .
البته جکسون اونجا بود و باعث شده خیلی از مکالمات با خارجی های تازه وارد کوتاه بشه .

همینکه از شدت خوردن مشروبات الکی مست نشده بود و کار دست خودش و بقیه نداده بود به جیلین و تحمل بالای خودش مدیون بود و جای شکرش باقی بود اما حالا همینکه کم کم عده ای از مهمون ها داشتند محیط مراسم رو ترک میکردند امید رو توی وجودش زنده میکرد که ممکنه کوک سر عقل اومده باشه و جلوی بقیه رو گرفته باشه.

اما جیمین شاید انقدر مست نشده بود که از خود بیخود بشه اما به قدری مست بود که یکسری موارد از زیر چشمش در بره مثلا بی خبر بود که مهمون هایی که مراسم رو ترک کرده و می کنند جنسیت خاصی دارند و اون جشن به جای به پایان رسیدن تازه داشت خصوصی تر میشد‌.

کمی بعد وقتی تمام انسان ها رفتند اخرین بخش باقی مونده از برنامه ریزی درست مثل تمام بخش های دیگه ی مراسم به وقوع پیوست.

سالن تقریبا توی تاریکی فرو رفت و نور روی اقای پارک که روی سکو ایستاده بود افتاد.

همون لحظه بود که جیمین تازه متوجه شد که چه اتفاقی در جریان بوده و چطور با رفتن انسان ها تنها شیفتر ها و ساحره ها باقی موندن.

چشم چرخوند تا جی کی رو پیدا کنه.
باید می دونست اون گرگ الفا بی خیالش نمیشه.
بعد از اینکه نگاه و توجه اون گرگ رو به خودش دید لب زد.

+: خودت اینو خواستی...
بعد دنبال جیلین گشت و با دیدن نگاه منتظرش به دختر اشاره کرد .

امیدوار بود تهیونگ ببخشدش...

آقای پارک : امشب جشن خوبی رو کنار هم گذروندیم و حالا که داریم هم پیمان میشیم دید بهتری نسبت به افق های پیش رومون پیدا کردیم . امشب با امضا شدن قرارداد های زیاد و پیمان های خون و تصمیم یک پک دیگه از ۷ پک اصلی قبلی ما به تحقق بخشیدن به اون ارزو نزدیک تر شدیم امشب ما با انسان ها پیوند قوی تری بستیم و گروه جوان ما ...

زن الفایی که رهبر تنها گروه باقی مونده ای بود لیوانش رو به لبش نزدیک کرد و منتظر بود تا بتونه نقطه ضعفی که ازش باخبره رو استفاده کنه و هن نقطه ضعف پیدا کنه و از اونجا به این اتحاد فعلی که هنوز سسته صدمه بزنه.

شاید از دید بقیه اون هنوز برای پیوستن به این اتحاد شک داشت و منتظر رسیدن این مراسم به این بخش بود تا تصمیم بگیره اما اون از اول بابت شرایط پکش تصمیمش مشخص شده بود و مدت ها بود به لطف جاسوسش از همه چیز این پک با خبر بود.

اون احمق نبود می دونست این گروه در نهایت تبدیل به قطب اصلی میشه اما حریص و لجباز بود و همین تبدیلش کرده بود به تنها الفای زن پکش که به این مدت طولانی الفای ارشد بود و توی محوطه ای که خیانت اتفاق روزمره بود جوری که الکساندرا حتی به خودش هم شک داشت، به این حجم از قدرت و افراد و ارتباطات رسیده بود.

Fate or Folly?Where stories live. Discover now