81:

71 24 51
                                    

نامجون به تهیونگ که مستقیم بهش خیره بود نگاه کرد و پرسید

نام: اینکه بقیه بر حسب اتفاقات جیمین رو مقصر بدونن مشکلی نداره اما ت. کسی هستی که توقع داشتم اگر اشتباهی در این مورد بوده از جیمین دفاع کنی پس چرا تو کاری نکردی ؟

تهیونگ نمیدونست سکوت بهتره یا حرف بزنه اما تا اینجا سکوت کردن کمکی نکرده بود جدا از اینها تهیونگ قصد خوب نامجون رو حس میکرد.

":هر سحر و ورد و جادوی سیاه و سفید اثراتی روی فردی که اون رو اجرا کرده و هم فردی که اون درخواست کرده و حتی فردی که طلسم برای اونه و محیط میزاره . اون روز جیلین بود که به جیمین کمک کرد تا اون طلسم رو به من منتقل کنه ولی اون زمان جیلین اثری از انرژی منفی با خودش نداشت برعکس جیمین حاله ی زیادی از جادوی سیاه رو داشت. وقتی اون شب جیمین از ما دوری کرد و با جیلین رفت جیلین هم حاله ی کمی داشت. پس وقتی روز های بعد حاله ی دور جیلین قوی شد من حدس زدم بخاطر همکاریش توی این ورد قوی جادوی سیاه باشه و چون جیمین رو ندیده بودم نمیتونستم متوجه بشم حاله ی جیلین با جیمین متفاوته اما صبح قبل از دیدن جیمین و حاله اش جیلین و حالش رو دیدم و برام عجیب بود که چرا انقدر حاله ی دورش شدیده اما درگیری ذهنیم در مورد جیمین اجازه نمیداد تا کاری در این مورد بکنم و بعد از اونم اتفاقاتی افتاد که گفتن نداشت پس بازم توجهم از حاله ی جیلین پرت شده بود اما حالا که اصل موضوع رو میدونم میتونم بگم مشخصا جیلین از قراری که با اون جادوگر خاکستری گذاشته بوده با گشتنش تخطی کرده چون حاله ی دورش مثل نفرین ...

جیل: من اینا رو نمیدونستم ولی اینطور که میگی میتونیم از من برای برگردوندن جیمین استفاده کنیم مگه نه؟ میتونیم نجاتش بدیم؟ تو کمک میکنی ؟ تو میتونی باهاشون ارتباط بگیری ! اونا ساحره ان مثل تو ...

": نه... نمیتونیم ...اون ساحره ها احمق بودن که جیمین رو بردن و احتمالا انتقام کورشون کرده بود اما به زودی خواهند فهمید که فرد اشتباهی رو گرفتن هرچند با توجه به نقششون من مطمئنم اگر تو رو نشون بدیم حاضر نمیشن برادرت رو با تو عوض کنن فقط تو رو توی خطر بیشتر میندازیم و تبدیل به هدف دومشون میشی...

جیل: خودم مهم نیستم اما چرا ؟ چرا میگی اگر ببیننم حاضر نمیشن ما رو با هم عوض کنن ؟ مگه انتقام نمیخوان؟ من کسی بودم که اون مرد رو کشتم نه جیمین! پس چرا ؟ چرا نباید منو بگیرن و اونو پس بدن؟

جیلین که اول حرف هاش رو با ارامش شروع کرده بود تو پایان جمله هاش داشت داد میزد و متوجه نبود که قطرات اشکی که ممتوقف شده بود دوباره شروع با چیمایش صورتش کردن.

تهیونگ که از صدای دختر عصبی شده بود و بیشتر بخاطر فهمیدن اینکه جیمین دوباره بیگناه گیر افتاده ناراحت و دلشکسته بود و این دلشکسته اش باعث میشد نسبت به دختر بیرحم باشه خیلی رک جواب داد .

Fate or Folly?Where stories live. Discover now