برخلاف تصور بقیه تهیونگ خیلی به سرعت آروم شده بود و این براشون ترسناک بود نمیدونستن باید چیکار کنن.
پسر ساکت شده ناگهانی به حرف اومد ته : شما نمیتونین همراهی توی این نقشه بکنید فقط باید بزارید من جیلین رو ببرم و نقشه رو خودم عملی کنم.
بهشون توضیح داد که این یه کار راحت نیست و قرار نیست اونطور که اونها فکر میکنن همه چی با آرامش و به سرعت حل بشه حتی اگر جیلین رو تسلیم کنند هم نیازه که مدتی اون گروه رو دنبال کنند چون نمیدونن نقشه اونها چیه و نمیتونن هم فقط به پس گرفتن جیلین و جیمین اکتفا کنند.
نامجون که احساس خوبی به کل این ماجرا نداشت به حرف اومد و سعی کرد با سوال کردن مقدار بیشتری اطلاعات برای خودش کسب کنه.
نام : یعنی فکر میکنی امکان داره که برای اجرای نقشه به سراغ فرد دیگه ای برن ؟
تهیونگ با نا امیدی گفت .
ته : امکانش هست .نام : پس چرا از اول به خودشون زحمت دادن که به ما حمله کنن؟ اگر امکانش بود؟ چرا برای بردن جیمین و یا من تلاش کردن؟
ذهن همه شیفتر ها با کلام نامجون به روی دیگه ی ماجرا متمرکز شد و درگیر این شده بود که واقعا چرا باید خون آشام ها برای پیدا کردن جیمین تلاش میکردند؟
نامجون با سوالات بعدیش مقداری موضوع رو واضحتر کرد و تعداد مجهولهای ماجرا رو بیشتر کرد .
نام: یا نه بهتره بگیم اصلاً چرا به ما حمله کردند حتی اگر من و جیمین افراد قدرتمندی بودیم دسترسی به ما قبل از رسیدنمون به این مقام راحتتر بود ؟ پس چرا حالا ؟
این بار جیلین بود که به حرف اومد.
جیل : چون کسی اونجا هویت و داستان جیمین رو میدونه درسته؟
نامجون حرف جیلین رو ادامه داد.
نام : گفتی پدرت دفترچه رو پیدا کرد پس منطقیه که اون فرد پدرت بوده باشه اما ما فهمیدیم که اون به یه روشی مرده.
یونگی : افرادش هم نمی تونستن باشن چون با توجه به چیزی که آیان گفت اونها یا مردن یا به تو پیوستن . پس کی این حقیقت رو میدونه؟
تهیونگ از اینکه چطور بحث دوباره به جایی رسید که مایل نبود ازش حرفی بزنه تعجب کرد.
اونها براش راه فراری نذاشته بون و مجبورش میکردن بیشتر و بیشتر بگه اونم زمانی که تهیونگ توان صحبت در مورد این موضوع رو نداشت.
نام: یکی اونجاست که تمام ماجرا رو میدونه مگه نه؟ کسی که تو نمیخوای راجع بهش حرف بزنی! حداقل بهم بگو اون چه جور شخصیتی داره؟ باید نگران چی باشیم ؟ اون کینه ای از شیفتر ها داره؟ ممکنه ما هدف باشیم؟ یا... ممکنه هدفش مثل ادوارد لیلیث باشه؟
YOU ARE READING
Fate or Folly?
Fanfictionسرنوشت یا حماقت؟ ¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤ هیچ کس فکرش رو هم نمیکرد که یه اتفاق ساده ممکنه زمینه ی فاش شدن همچین راز بزرگی باشه... کی می تونست حدس بزنه که فاجعه ی جبران ناپذیری پیش میاد؟ خب اگر دقیق بهش فکر میکردی... شاید وضعیتی که...