زمانیکه آسینا رهبر جدید پک شد مجبور به انتخاب لونایی برای پکش شد.
لونای منتخب برای آسینا بر حَسب سرنوشت از دوستان نزدیک جفت برادر بزرگ ترش ،سیون ( همون توله ای که تا اینجا بهش میگفتم آلفا و اسم نداشت از اینجا به بعد چون بیشتر در موردش حرف میزنم اسمش میشه سیون)، بود.
شاید اگر علاقه ی بیشتری بین سیون و جفتش وجود داشت این اتفاق باعث محکم تر شدن رشته ی برادری سیون و آسینا میشد اما این مسئله تا حدی دردسر ساز شد.
انتخاب شدن لونای جوان باعث شد تا با گرفتن قدرت اون زن آلفا یا به عبارتی لونای جدید پک بارها به سیون برای رفتار بهتر با دوستش طعنه بزنه یا تهدیدش کنه.
اون آلفای ماده این رفتار و دخالت هاش رو تا جایی ادامه داد که حتی سراغ لونای سابق پک رفت و موضوع بیتوجهی سیون به جفتش رو برای لونا تعریف کرد.
لونای پیشین که با مرگ همسرش کنار کشیده بود و توی غالب گرگش به لانه ای که سالها پیش توش با جفتش برای مدتی اونجا زندگی میکرد و اولین بچه اش رو اونجا به دنیا آورده بود برگشته بود و در حال سوگواری برای جفتش بود که به اصرار لونای جوان برگشت تا وضعیت زندگی پسر بزرگش رو مدیریت کنه.
برگشت مادر دو آلفا خودش مشکلی نبود حتی اتفاق خوبی بود چون مادرشون بعد مرگ پدرشون به حدی دلشکسته رفتار میکرد که هر دو حس میکردند با این روند تا چند وقته دیگه مادرشون رو هم از دست میدن.
مشکل اصلی اینجا بود که اون زمان آسینا و سیون طرحی رو پنهانی شروع کرده بودند که نیاز داشت تا از بقیه ی پک مخفی بمونه.
شاید آسینا با خواست الهه توانایی تبدیل گرگ ها به شیفتر و انسان ها به شیفتر رو دارا بود و به عنوان آلفا با قدرت بیشتری از بقیه ی آلفای دسته اش بر آنها حکمرانی می کرد اما یاد گرفته بود که رهبری یعنی نگه داشتن تمام خانواده در کنار هم .
در اون برحه از زمان گرگ ها هنوز هم سطح فکر گرگ منشانه ای داشتند که به روی انسانیشون نمیومد و خیلی حیوانی بود و حتی بیشتر در غالب گرگشون زندگی میکردن.
اما سیون که هنوز هم تحت تاثیر مدت کوتاه دوستیش با اینسوک بود حتی با دور شدن از محیط قبلی زندگیش، کشش زیادی به یاد گرفتن زندگی انسان ها داشت و از بیتوجهی گله اش زمان زیادی رو تنها میگذروند گاهی به روستای نزدیک محل زندگیشون سر میزد و با ظاهر انسان ها بینشون گشت میزد.
پس به طبع گاهی رفتار متفاوتی در موضوعات مختلف از خودش نشون میداد و این توجه آسینا رو به خودش جلب کرده بود و باعث ایجاد این تفکر در آسینا شده بود که نزدیک تر کردن رفتارشون به روش رفتار انسان ها از جهاتی باعث بهتر شدن وضعیت همه و کمک به پیشرفت اونها میشه چون با اینکار اونها می تونستن بین انسان ها رفت و آمد کنند.
YOU ARE READING
Fate or Folly?
Fanfictionسرنوشت یا حماقت؟ ¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤ هیچ کس فکرش رو هم نمیکرد که یه اتفاق ساده ممکنه زمینه ی فاش شدن همچین راز بزرگی باشه... کی می تونست حدس بزنه که فاجعه ی جبران ناپذیری پیش میاد؟ خب اگر دقیق بهش فکر میکردی... شاید وضعیتی که...