12: 𝕡𝕣𝕚𝕧𝕒𝕔𝕪 𝕍𝕚𝕠𝕝𝕒𝕥𝕠𝕣 & ℕ𝕖𝕤𝕥 𝕡𝕣𝕠𝕥𝕖𝕔𝕥𝕚𝕠𝕟

253 58 99
                                    

طوری که بخش اول اسم ساحره رو صدا زد که باعث شد گرما تمام وجود پسر  رو بگیره.

تمام مدت صحبت کوتاه اونها، صدایی که همیشه همراه تهیونگ بود، داشت  سرش رو با غرغر سوراخ میکرد و ساحره مطمئن بود اگر بدن داشتاز شدت عصبانیت به خاطر بی توجهی بهش حتما میومد و خفش میکرد ولی همین چند لحظه رو به طور عجیبی، صدا خفه شده بود و گذاشته بود تهیونگ از دیداری که بعد از سیصد سال با جیمینیش داره لذت ببره ....

اما این جیمین چیزی به خاطر نداشت پس جیمین قصد نداشت مثل صدا به خاطر جو موجود اطرافش غریبه ی آشنا رو راحت بزاره .

+: خب ته هیونگ چرا برگشتی ؟!

انگار با این جمله همه به خودشن اومدن، صدا دوباره غر زدن رو شروع کرد و ته بالاخره تسلیم شد و تصمیم گرفت باید به موضوع مهم تر رسیدگی کنه .
پس بی توجه به واکنشی که ممکن بود جیمین نشون بده به سمتش رفت.

به هر حال یک اتصال برای انتقالشون لازم بود دیگه ؟

با دلتنگی زیاد بعد از مدتها، خیلی ناگهانی پسر رو توی آغوشش کشید و ورد انتقال رو خوند. توی اون لحظه این فکر ها توی سرش بود:
' چقدر بدنش عوض شده!
چقدر بوش خنک شده !
چطور انقدر شبیه خودشه ولی انقدر هم متفاوته؟
چقدر دلم براش تنگ شده!
چقدر دلم براش تنگ شده!
چقدر دلم... '

اما برعکس تهیونگ هم بدن زیر تسلط گرگ آلفا و هم جیمین درونش که از لحظه ی حرکت بدنش توجهش به اون  مکالمه جلب شده بود خشک شدن.

هیچ کدوم انتظار این حرکت رو نداشتن.

لحظه ی بعد که وقتی همه ی دنیای اطرافشون تغییر کرد و به یه مکان آشنا رفتن جسم جیمین هنوز توی آغوش ساحره بود و سرگیجه بهش اجازه نمیداد تا از اون موقعیت فرار کنه و از آغوش غریبه ای که بهش حس آشناییی میداد بیرون بره.
با این حال صدای گریه و زوزه ای که میشنید واقعا رو مخش بود و باعث میشد نگران بشه.

ته اما تازه با برگشتن متوجه شده بود که چقدر افتضاح به بار آورده!

پس جیمین رو که بهش تکیه داده بود با نارضایتی زیادی روی صندلی کنار سرنگ فلزی خالی نشوند و با قدم های سریع به سمت اتاق رفت تا عمق افتضاح بار اومده رو بسنجه که با نزدیک شدنش به در صدای غریدن گرگ آلفا باعث شد سرجاش بی حرکت بمونه.

ترسیده بود اما ناچار بود با یه راهی متوجه وضعیت داخل اتاق بشه پس بازم قدمی جلو رفت و خر خر خشمگین گرگ آلفا رو به جون خرید تا چراغ اتاق رو روشن کنه بعد از روشن شدن ناگهانی اتاق متوجه وضع بد امگا شد.

#: اون پسر رو صدا کن تا آلفا رو دور کنه.

با ترس از حمله ی گرگ توی اتاق به آرومی کاری که بهش گفته شده بود رو انجام داد.

Fate or Folly?Where stories live. Discover now