96:

78 15 0
                                    

وقتی گروه جدید وارد محوطه ی سرسبز و روشن شدند خون آشام ها هنوز اونجا بودند.
نامجون برای لحظه ای فکرش درگیر این موضوع شد که چرا انقدر فضای اطرافش روشنه؟ درسته که بوسان مقداری توی برش های زمانی از سئول جلو تر بود و زود تر آفتاب طلوع میکرد اما این حد از روشنایی به نظر برای صبح زود مناسب نبود .
چشم به اطراف گردوند که توجهش به موضوع دیگه ای جلب شد.
پسری که خودش رو پسر تهیونگ معرفی کرده بود پیشاپیش گروهش ایستاده بود و چیزی رو توضیح میداد، این مسئله و دیدن دوباره ی اون پسر به نامجون یاد آوری کرد که خیلی راحت از گناه پسرک گذشت کرده. اونها حتی بخاطر موقعیت و کمکش اون رو بازخواست نکردن.
به نظر نامجون الان بهترین وقت بود چون برای مشغول کردن ذهنش نیاز به چیزی داشت و حالا بهترین موضوع رو پیدا کرده بود. از طرفی حالا که میدونست آلفای اولیه است در قبال خانواده و پکش بیشتر از قبل احساس مسئولیت میکرد.
ته جی: عمارت میانی رو مخصوص جلسه های سه گروه درست کردن . اونجا هم مثل این محدوده برای خون آشام ها امنه اما همونطور که گفتم بقیه ی سه محدوده برای ما امن نیست.
نامجون همونطور که به حرف های پسر گوش میداد پیش رفت و به محض تموم شدن حرفش بلند گفت: باید یه جلسه بین سه گروه بزاریم. تو باید توضیح بدی چرا دو نفر از اعضای گروه منو دزدیدی!
تمام خون آشام های حاضر به سمت نامجون و گروهش چرخیدن ته جی قبل از اینکه کسی اون میون به حرف بیاد و دوباره یه جنگ کلامی بین دو دسته ایجاد بشه گفت:
درسته اون اشتباه من بود و این حق شماست که دلیلش رو بدونید اما همین حالا اینکار رو انجام بدیم؟ نمیخواید بعد از این شب طولانی استراحتی داشته باشید؟ شاید نور خورشید الان به ما صدمه ای نزنه اما به هرحال همه ی ما از یک جنگ برگشتیم...
نامجون نبود هیچ نیت بدی رو توی کلام اون پسر حس می کرد. پس حرف هایی رو که آماده کرده بود تا برای نشون دادن لزوم این جلسه بیان کنه رو توی ذهنش نگه داشت و پیشنهادش رو سبک سنگین کرد .
به عقب برگشت تا نظر رهبر ساحره ها رو هم بدونه.
دال که چشم های همه رو روی خودش حس کرد به موقعیت پیش اومده کوتاه فکر کرد و گفت: بیاید اول این سه نفر رو ببریم به ساختمون گردهمایی ! بعد هرکدوم از دسته ها به منطقه ی خودش بره برای استراحت ،از طرفی هممون باید توی این ساختمون جاگیر بشم و بهتره اکثر افرادی که جدید هستند با بخش های مختلف آشنایی پیدا کنن پس نهایتا میتونیم امشب دوباره دور هم جمع بشیم.
با اشاره ی دال به سه فردی که معلق در هوا بین شیفتر ها قرار داشتن توجه ها دوباره روی اونها برگشت. تصمیم دال عاقلانه بود و از یه جنگ دیگه بین شیفتر ها و خون آشام ها جلوگیری کرد.
دال:برای حالا من به نیابت از آلفای اسبق کیم ها و کیم وی راهنماییتون میکنم.
همونطور که به سمت جلو قدم برمیداشت توضیح هاتش رو راجع به عمارت صلح شروع کرد.
دال: همونطور که میدونید الان داخل عمارت صلح هستیم. این عمارت از 5 ساختمون و یا بهتره بگم 5 منطقه تشکیل شده.
زمینی که اطراف ساختمون خونآشام ها در نظر گرفته شده بود. کف باغ با سنگ ریزه ها و صدف ها آراسته شده و فواره ای که از کنارش رد شدند رو میشد مرکز باغ در نظر گرفت.
دال: منطقه ای که در حال حاضر توی اون هستیم منطقه ی خون آشام هاست که به خاطر مدل ساخت این ساختمون ها و همینطور ورد های جادوییه زیاد استفاده شده در اون خورشید و نورش آسیبی به خون آشام ها نمیزنن . دال همونطور که پیش میرفت گاهی دستی به بعضی بوته ها میکشید و با نیروش بهشون شادابی میبخشید.
گل هایی که اطرافشون بود بسیار شکیل بودن از رز وبوته های مینیاتوری زرشک قرمز و حتی چند بوته ی گل از گیاهان مدیترانه که نامجون اسمشون رو نمیدونست هم بینشون وجود داشت .
دال: نوری که در حال حاضر فضا رو روشن کرده در اصل با کمک پروژکتور ها ساخته شده و مصنوعیه. در اصل این منطقه توسط حباب بزرگی از جادو توی اطرافش تحت حمایت قرار گرفته تا مثل غار توی داستان ، از ساکنینش در برابر نور خورشید محافظت کنه. این طلسم محافظ حتی قوی تر از طلسم محافظیه که خون آشام ها هزاران ساله برای زندگی بین انسان ها ازش استفاده میکنن.
بلاخره راه شوسه ای اتمام یافت و به بخشی از باغ رسیدند که با موزاییک هایی با طراحی ساده و نیلی رنگ مسیر رو مشخص میکرداز این نقطه به بعد تعداد درختان کاشته شده به شکل چشم گیری بیشتر شده بود و کمتر بوته های تزئینی به چشم میخورد.
اما موضوعی که به چشم نامجون می اومد طراحی باغ و راه های مختلفش بود که انگار با کنار هم چیدن اشکال هندسی ایجاد شده بود و وجود مجسمه های کوچیکی که همه جا به چشم میخورد.

Fate or Folly?Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin