به وضعیت روح پسر در حال حاضرش خیره شد که چطور هنوز با وجود نقشه ای که کشیده و قربانی کردن خودش حالا که توی خلاء ای قرار داره هنوز نگران روح نیمه اش و وضعیت اونه .
در این بین کمی دلش برای پسر آلفا سوخت. با توجه به ارتباط بین اون دو نیمه و رفتاری که توی این زندگی به جفت الفاش داشته بعد از مشخص شدن واقعیت و روبراه شدن وضعیت کار سختی پیش روش بود .
به جای نوازش مو های پسر دستی به چشم هاش کشید بعد دستش رو آروم پایین اورد و روی سینه ی پسر گذاشت. دردی که وجود این مخلوق رو گرفته بود از تف؟کراتش نبود بلکه درد توی قلبش بود و حاصل نداشتن و حاصل از دست دادنی بود که مجبورش میکرد هر کاری که میتونه بکنه تا دیگه اون تنها کسی نباشه که درد میکشه.
تهیونگ برگزیده ی دورگه که از مدت ها پیش خودش رو کیم تهیونگ معرفی میکرد سه بعد شخصیتی داشت . شخصیتش برای پارک جیمین، شخصیتش کنار ساحره ها و شخصیت خون آشامش .
اون پسر هزاران سال برای قبول شدن توسط بقیه تلاش کرده بود چه برای مقبول به نظر اومدن پیش ساحره ها و برگزیده ها و چه برای قابل قبول بودن پیش چشم پدر خون آشامش و بقیه ی روئسای خون آشام و تمام تلاشش اون رو به اینجا رسوند که تبدیل به پادشاهی برای خون آشام ها شده بود و همینطور مامنی برای ساحره ها ....
اما هنوز با وجود حدود سه هزار سال تلاش، اون ها پسر رو از خودشون نمیدونستن و این باعث شده بود برای کیم تهیونگ ، وی و حتی تهیونگ خالی ، جیمین جایی باشه که بهش میگه خونه و آغوشی باشه که همیشه اون رو با کم و کسری هاش می پذیره .
بخواطر تاثیرات جیمین روی این پسر ، اون مسئولیت پذیر ترین برگزیده ای بود که تا به اون روز توسط الهه ی ماه انتخاب شده بود و همین لایقش میکرد تا دورگه ای باشه که با همراهی جفت هاش بتونه تعادل و صلح رو به جامعه ی ناسازگار زمین بیاره.
شاید با وجود دانش به گذشته هر کسی فکر میکرد وجود پارک جیمین فقط برای این پسر دلیلی برای انحراف از مسیرش بوده اما الهه ی مادر خوب میدونست ، وی بدون وجود پارک جیمین به عنوان انگیزه اش سالها پیش راهی برای نابودی خودش پیدا میکرد.
حتی عشق عمیق به موجود دیگه ای هم نمیتونست کسالت جسم و روح خسته ی پسر رو در صورت نبود نبود نیمه اش التیام ببخشه .
اون حتی با وجود احساست عمیقش به نیمه اش فقط به این دلیل این دنیا رو ، که مدت ها پیش ازش خسته شده بود، تحمل میکرد چون باور داشت به خاطر کرده ی مادرش اون در قبال روح جیمین مسئوله .
هر کدوم از بخش های شخصیت اون دورگه طی تمام اون سه هزار سالی که روح پارک جیمین رو با خودش _توسط طلسم ها سیاه_ حمل میکرد تا شرایط تناسخ سیاه اون جسم محیا بشه از فشار مسئولیت هاش و شرایط سخت به ستوه اومده بودند...
YOU ARE READING
Fate or Folly?
Fanfictionسرنوشت یا حماقت؟ ¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤ هیچ کس فکرش رو هم نمیکرد که یه اتفاق ساده ممکنه زمینه ی فاش شدن همچین راز بزرگی باشه... کی می تونست حدس بزنه که فاجعه ی جبران ناپذیری پیش میاد؟ خب اگر دقیق بهش فکر میکردی... شاید وضعیتی که...