65: Troop" Thirteen"

78 23 23
                                    

جرموند تا تایید نامجون اجازه ی ورود به اون محیط رو به امگا و بتاهای گله اش نداد. اون با لجبازی تمام خواهان انتقام بود و تا چیزی که می خواست رو نگرفت کوتاه نمی اومد.

نامجون اما توی قبول اینکه منطقه رو پس بگیره شک داشت. از طرف دیگه با دیدن اینکه از اون تعداد شیفتر فقط امگا و بتاها موندند داشت به خطری که تهیونگ بهش اشاره کرده بود پی میبرد.

باید زود تر کاری میکردند از طرفی فکر اینکه حالا که گله ی جرموند نابود شده و دوستی با اون سودی نداره فکرش رو درگیر گرده بود اما این فکر خیلی کوتاه از سرش گذشته بود .

بیشتر به این فکر بود که به هر حال اون امگا و بتا ها نیاز به یه مکان دارن و جز اون خود جرموند هم فرد عاقل و خیلی قابلی بود.

پس بلاخره نامجون قبول کرد و اون وقت بود که بلاخره جرموند راضی به حرکت گله اش شد. جرموند تبدیل شد و به شکل گرگ قهوه ای بزرگ روبروی نامجون ایستاد و با زوزه ی اون سر و صدای زیادی سکوت قبلی رو بهم زد و الفاهای زیادی از اطراف به اون سمت اومدند.

صدای جرموند فا از تموم صداهای اطراف توی باندی توی سر نامجون پیچید.

جرموند: خوشحالم که طرف تو بودن رو انتخاب کردم مطمئنم عموت این تصمیم رو نمیگرفت. تو دستت رو به سمتمون دراز کردی پس من طرف توئم.

نامجون نمیدونست باید واکنشش چی باشه پس فقط سری به تائید تکون داد.

جرموند: راستی شنیدم رهبر گروه ۱۳ هم اینجاست. اما برام سواله که چرا توی این منطقه موندید؟

نامجون حرفی از لینکه اون مکان سالیان قبل مرکز پک و محدوده ی محافظت شده توسط ای از هزاران سال پیش توسط برگزیدگان اولیه است نزد. جرموند نشون داده ود هر چقدر لازم بدونه اطلاعات میده و نامجون هم میخواست همین روش رو پیش بگیره. 

سکوت نامجون جرموند رو دوباره به حرف کشید.
جرموند: وقتی می اومدیم این سمت خون آشام ها رو دیدم . از وجودشون مطلع بودی؟

نامجون باز هم حرفی نزد ولی اینبار  با سر تایید کرد.

جرموند: مطمئن نیستم که چرا این اطرافن اما الفاهام رو فرستادم تا منطقه ی اطراف گله ی میانی رو امن کنن.

نامجون از دیدن اون تعداد الفا به شکل گرگ متعجب نشده بود . به هر حال طی سفر هاش به پک های اروپا و  حتی طی تعطیلات چند روزش که برای کنترل راتش انجامشون میداد،۶گ اون قبلا هم مهمان اون گله  شده بود و تعداد و قدرت الفا های اون دسته رو دیده بود.

ولی با خودش فکر کرد تا حالا این روی اون مرد رو ندیده بود. جرموند قبلا توی ذهن نامجون یه جنگ جوی قابل و یه الفای ساده ولی با هیبت گرگی به بزرگی بدن انسانیش بود که یعنی چیزی شبیه گرگ خودش که ی ترو بلاده...

Fate or Folly?Where stories live. Discover now