42: 𝕎𝕒𝕟𝕕𝕖𝕣𝕚𝕟𝕘 𝕎𝕣𝕒𝕚𝕥𝕙

104 32 34
                                    

هوسوک به سختی سعی می کرد آروم باشه اما حالا که توی موقعیتی بود که یک ماه و بیشتر داشت براش آماده می شد ذهنش دوباره شروع کرده بود به مسخره بازی و نمیتونست درست تمرکز کنه.

 ساعت ها بود که جسم نامجون، جیمین، اون محافظ و یانگ  اطرافش رو گرفته بود و خودش وسط دایره ای که تهیونگ رسم کرده بود دراز کشیده بود.

به سختی  سعی میکرد تا بتونه روحش رو جدا کنه اما حتی از آرامشی  که غار همیشه براش ایجاد می‌کرد خبری نبود و فکرش درگیر بیرون از غار بود.

می دونست بقیه اون بیرون منتظر بیرون رفتن اون همراه با بقیه  هستن و فقط بخاطر طلسم مجبور به بیرون موندن شده بودن اما خس بدی به این تنهاییش با جسم های بیهوش داشت. حتی تمرین ها حسابی از قدرت افرادی که ممکن بود تسخیر کنند ترسیده بود و حالا که تنها بود حس میکرد راحت تر صدمه میبینه.

تهیونگ بخاطر حمله ی جونگ کوک بهش صدمه دیده بود و اگر یونگی با شنیدن رایحه ی هوسوک نرسیده بود احتمالا تا الان مرده بود.

یونگ سون مجبور شده بود به اون ساحره کمک کنه ولی به محض اینکه دست تهیونگ زخمی رو گرفته بود بیهوش شده بود.

وقتی بقیه نگران یونگ سون شده بودن تهیونگ با لحنی که هوسوک مطمئن بود پر از تمسخر بود بهشون گفته بود که حتما طلسم چیزی رو که به یونگ سون بخشیده بود پس گرفته و یونگ سون دیگه نمیتونه وارد غار بشه و بعد برای مدت طولانی سکوت کرده و واکنش خاصی جز زمزمه های بی معنی زیر لب نمیکرد.

این جمله بقیه ی آلفا های هر پک رو که داستان ایجاد اون طلسم رو شنیده بودن نگران این کرده بود که نکنه طلسم به زودی روی توانایی های هوسوک هم اثر بزاره تنها افرادی هم که میتونست این ایده رو رد یا تائید کنن یا بیهوش بودن یا با کسی حرف نمیزدن یا وارد یه خلسه ی درمانی شده بودن.

 بنا براین اینطور شده بود که طبق تصمیم تسوک آلفای پک کیم ها شیفتر های جوون همراه محافظ ها جسم های بیهوش رو تا ورودی غار مخفی بردند و هوسوک یک به یک اونها رو وارد غار کرد تا همونجا هوسوک بتونه با ارتباط با روح مادرش که طلسم رو گذاشته طلسم اون چهار نفر رو بشکنه!

هوسوک حس میکرد این کار ها بی فایده است و از طرف دیکه می دونست باید زودتر کاری که براش آموزش دیده رو انجام بده اما...

نمی تونست !

 به همین سادگی داشت تسلیم ذهنش میشد ولی اینو نمیخواست پس سعی داشت طبق چیز هایی که تهیونگ یادش داده عمل کنه.

' الان حالش خوبه؟ یعنی اونم الان بیرون؟  کاش اینجا بود. اگر اون بود تا حالا کار تموم میشد؟ احتمالا! کاش وقتی کوک بهش حمله کرد جلوش رو میگرفتم. اگر اینجا بود در امان بودم؟ آره حتما بهتر بود اون خیلی قویه. ولی شاید  اون هم نمیتونست از مهاجم بربیاد ! شاید حالا که نیست بهتر باشه اگر بود اون وقت ذهنم درگیر وضعیت اون میشد و....'

Fate or Folly?Where stories live. Discover now