72: attacked!

67 22 10
                                    

پس اینبار خودش به حرف اومد باید تمرین میکرد تا بتونه خودش توجهش رو به جیمین نشون بده و از قضاوت بقیه نترسه باید مثل اون پسر ثابت میکرد صاحب اون الفاست تا چشم بهش ندوزن حتی اگر اون ازش دور بشه..‌.

کوک با خودش صادق بود و میدونست نتیجه ی تمام کرده هاش میتونه این باشه که اون پسر ازش دور بشه.

_: ک..جا..ست؟

صداش کمی لرز داشت و نزاشت سوالش رو واضح تر بپرسه.
به سرعت سکوت کرد تا مضحکه نشه و این یه حرکت ناخودآگاه بود...

صدایی توی سرش میگفت تو نمیتونی ما نمیتونیم..‌
جونگ کوک شروع کرد به شمردن و به صداهای سرش توجهی نشون نداد.

5

در اصل زمانی که کوک باید میترسید به لطف گرگش گذشته بود. دقیقا زمانی  که میخواست اعلام کنه که اون پسر جفتشه باید میترسید چون استارت وابستگیش رو زده بود ولی گرگش بدون ترس اینکار رو براش انجامش داده بود و حالا که گرگش قدم بزرگ اول رو برداشته بود.

4

کوک باید این حرکت کردن رو ادامه میداد چون شاید وضعشون بد بود اما کوک یاد گرفته بود تا وقتی که حرکت داری و منتظر و ثابت نموندی اون دردی که توی پس زمینه هست رو میتونی تحمل کنی .

3

به قول معروف تا هنوز داغ بود و ترساش برنگشته بودن  باید پای پاش رو محکم میکرد.
جونگ کوک میخواست حرکتش رو برای داشتن جیمین شروع کنه و تا ابد به سمتش حرکت کنه.

2

میدونست این یه مسیر طولانیه و مطمئن بود این مسیر چه تا رسیدن به جیمین چه بعد از اون تا اخر عمرش رو کنار اون گذروندن قرار نیست بدون وقفه باشه اما میخواست جوری پیش بره تا دیگه اگر زمانی ایستاد اون درد و ترس همیشگیش  فراموش شده باشه.

1

دوست داشت زمانی رو ببینه که زخم هایی که خودش به رابطه ی بینشون زده ردشون کم رنگ شده باشه.
چیزی تو وجودش از گوشه ایش که ترسیده بود میگفت بی فایده است اما...

برای اولین بار کوک میخواست اون کسی باشه که به سمت جیمین میره تا حداقل بعدها خودش رو محکوم ندونه و حسرت اینکه هیچ سعی ای نکرده رو نداشته باشه.
بعد از ۵ ثانیه به خودش گفت:' فقط انجامش بده مرد"
_: تو خیلی باهوشی پس میفهمی این  فرار کردن جیم فایده نداره. اینطوری اون از این رابطه نجات پیدا نمیکنه و هر لحظه اش رو هم درد میکشه  پس بهم بگو جیمین کجاست جیلین! اونجوری بهش کمک میکنی .
اینبار صداش نلرزید.
جیلین حرفی نزد اما چشم هاش کوک رو به سخره میکشیدن و تا حدی ازار دهنده بودن که کوک چشم از اون دو تیله گرفت تا بتونه اون شجاعت کمی که پیدا کرده رو برای ادامه دادن مسیرش حفظ کنه.
جو به قدری متشنج بود و افراد تا حدی از واکنش جئون جونگ کوک متعجب بودند که کسی صدای قدم ها و سنگینی حضور یک غریبه بینشون نشده بودند.
_:به الفا حمله شده قربان...
صدای یکی از افراد گارد کوک که توی فضا پیچید باعث شد کمی بعد چندین بوی مختلف توی فضا بپیچه.
فرمون های موجود ترس رو فریاد میزدن .
_: حمله؟ از طرف؟
-:ما چیزی راجع به هویت، تعداد ، جنسیته فرد یا افراد حمله کننده نمی دونیم قربان...
جونگ کوک از این وقفه عصبی و بابتش بیطاقت شده بود پس فرصت تکمیل به سربازی که داشت در کمال ارامش حرف میزد نداد فریاد زد و استیضاحش کرد.
_: یکبار برای عمیشه بهت میگم سرباز واضح و سریع حرف بزن . میگی مورد حمله قرار گرفتیم پس لهتره جای وقت کشی سریع تر بری سر اصل مطلب ... حالا برام بگ  یعنی چی نمی دونیم؟ پس از کجا میدونی حمله ای رخ داده؟ نوع مقابله و حمله ی افراد نوع دستشون رو نشون میده پس چطور میگی نمیدونیم؟
-: این تمام اونچه بود که به ما اطلاع داده شده بود. به الفا حمله شده و تمام.
_: منبع کدوم گروهه؟ قابل اتکاست یا تازکاره و ممکنهرتمرین های گروه های دفاعی رو حمله در نظر گرفته یاشه؟
-: حقیقتا قربان باید بگم منبع مورد ظن قرار داره این خبر توسط هیچ یک از گروه های نگهبان و یا محافظ  بهمون داده نشده.
_: پس چطور مطلع شدیم؟
-: خبزش رو جناب پارک فرستاده شده
جیمین؟ این سوالی بود که توی سر اکثر افراد توی اطاق نقش بسته بود.
حالا مشخص شد که جیمین کجاست.
جایی نزدیک نامجون!
_: چرا باید پارک جیمین پیش الفا باشه ؟
سرباز ساکت شد چون حرفی برای گفتن نداشت. میدونست برای بالا بردن ضریب حفاظت فرماندش همیشه از روند کاری الفا آگاه میشه تا اطراف محل ها رو بسنجه.
به هر حال این اتحاد جدید برای خیلی از گروه ها جای تعجب و سوال داشت و میتونست کار خیلی ها رو کساد کنه پس طبیعی بود جون نامجون تو خطر باشه و کوک دنبال امن کردن اطرافش باشه ولی کوک مطمئن بود توی برنامه ی اون روز گفت و گو با پارک جیمین لحاظ نشده بود.
-: من با خبر نیستم قربان.
_: خیله خب مهم نیست . مشخصا جناب پارک قابل اتکا هستند‌ چرا توی باند راجع به شرایط ازشون نپرسیدید؟
-:  قربان مشکل اینجاست که این پیام روی سیستممون اومده بود...

Fate or Folly?Where stories live. Discover now