100:

56 17 24
                                    

به صدمین پستمون از این فیک خیلی خیلی خوش اومدید :)
نتونستم هیچی نگم 🎉🥂

*******************

در باز شد و صدایی که به گوش تهیونگ آشنا بود این بار از جایی خارج از سرش لب به حرف زدن گشود.

#: ببخشید مزاحم دعوای تا حدودی خانوادگیتون میشم امااااا... کسی نمیتونه جایی بره تا من چنتا نکته رو مشخص کنم . بعد میتونید دنبال کارایی برید که بهتون میدم.

ته جی با گیجی سر جاش ایستاد و بقیه شوکه به فردی نمی شناختنش نگاه کردن چشم های هر کدوم از حاضرین روی بقیه میگشت تا شاید بفهمن باید از چه کسی راجع به هویت مرد بپرسن.

توی اون وضع بود که همه از هرجایی که  بودند بلند شدن تا اگر نیاز به دفاع یا هر حرکتی بود توانایی بهتری برای مقابله داشته باشند. گرچه دال بهشون  اطمینان داده بود اتفاق بدی اونجا نمیافته اما کی میتونست کاملا مطمئن باشه؟
احتیاط شرط عقل بود‌.

این میون یونگی قبل از ایستادنش توجهش به رنگ پریده ی هوسوک جلب شد‌ . پسرک انگار نفسش بند اومده بود چون یونگی بالا و پایین رفتن قفسه ی سینش رو حس نمیکرد.

با ترس پسرکش رو صدا زد.
یون: هوپی؟ چی شده؟
۶وسوک جوابی بهش نداد که این یونگی رو بیشدر نگران کرد.
یون: نفس بکش ..‌‌. هوسوک نفس بکش.

با تکون دست یونگی هوسوک انگار به خودش اومد و نفسی که از شدت ترس همراه با تعجب  توی سینش حبس شده بود رو آزاد کرد و همزمان شروع کرد به عقب کشیدن خودش..

بدنش رو عقب میکشید و اسم یونگی رو صدا میزد.
 مهم نبود چند دفعه یونگی با مهربون ترین حالت جوابش رو بده فقط به مردی که هنوز بین چارچوب در بود نگاه میکرد و باز هم  یونگی رو با صدای آروم تری صدا می زد .

همواره خودش رو همراه یونگی عقب میکشید بالاخره یونگی اجبارا بلند شد و جسم هوسوک رو بین آغوشش به بالا کشید.

همراه اسم یونگی کلماتی که به گوش یونگی و حتی شوگا (گرگ ها شنوایی بهتری دارن) بی معنی بودن رو زمزمه میکرد .

گرچه واژه هاش بی معنی نبودن اما چون از ترس نفس نفس میزد و صداش با تناژ مشخصی به گوش نمیرسید و مدام بین متوسط و کم جا به جا میشد فهم حرف هاش رو سخت تر میکرد.

یونگی خودش و هوسوک رو به درخواست پسر عقب میکشید و سعی داشت آرومش کنه تا بتونه روی واژه هایی که بیان میکرد تمرکز کنه.

جمع دوباره مثل کمی پیش متشنج شده بود و اینبار همه پیش اومده بودند بلکه بتونند به هر طریقی به خورشید گروهشون کمک کنن .
 
جین اولین فرد بود که واکنش نشون داد از عمون اولین واژه ی ترسیده ای که یونگی به زبون آورده بود جین قدم پیش گذاشته بود .
این واکنش سریع رو مدیون این بود که خودش و بدنش به این موضوع که به عنوان هیونگ تمام حاضرین  مسئولیت داره  رو درون تک تک سلول هاشون درک و باور کرده بودند .

Fate or Folly?Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum