3:𝕥𝕣𝕠𝕦𝕓𝕝𝕖𝕤𝕠𝕞𝕖 𝕡𝕒𝕤𝕥

640 121 99
                                    

کتاب سرنوشت از دید کیم تسوک :

در زمانی که زمین و سیارات به حال خود رها شده بودند الهه ی ماه برای مقابله با لیلیث و فرزندانش و محافظت از انسان ها و چرخه ی مرگ و زندگی از زمینیان چندی را برگزید و رمز و رازی آموخت و نیرو بخشید. سپس برای محافظت و قدرت بخشی به فرزندانش،سنگی را برای قدرت بخشی به زمین فرستاد.

اوایل بر انگیخته شدن فرزندان ماه اوضاع خوب و رو به راه بود اما فرزندان لیلیث که همخون فرشته ی طرد شده بودند و جدا از اینکه خوی طغيان گر لیلث بهره برده بودند خوی الهی فرشتگان را نیز داشتند.
پس کم کم به نقاط ضعف دشمن تازه پی بردند و در حمله ای ناگهانی به برگزیدگان ماه( الهه ماه) چیره شدند و صدمه ی بسیاری وارد کردند.

الهه که به واسطه ی یکی از فرزندانش متوجه فاجعه شده بود. به زمین اومد و تعادل را برقرار کرد و برای ایجاد شرایط مساوی موجود دیگری را هم برای محافظت از فرزندانش و زمین ساخت.

موجودی نیمه انسان و نیمه گرگ...

بهره گیری از خوی گرگ ها به پاس تشکر الهه از مراقبتی بود که گرگ ماده ای از فرزندش کرده بود و باعث شده بود تا انسان برگزیده بتواند به سنگ برسد و با الهه ارتباط بگیرد.

دخترک برگزیده با توله های ماده ی جوان مهربان بود و این باعث ایجاد دوستی بین آنها شده بود.

بر حسب اتفاق لانه ی گرگ ها و به طبع لانه‌ی گرگ ماده و جفتش نزدیک به محل اختفای سنگ بود.

وقتی دختر برگزیده جوان همراه فرزند کوچکش که به طور عجیبی عاشق طبیعت و همبازی توله گرگ ها بود به سمت غار های تو در تو در بلندای قله فرار میکرد توله کوچک ماده گرگ ، که دوست داشت از گرگ های بزرگ دور باشد تا اینگونه آزادانه برای خودش گردش و بازی کند آنها را دیده و به دنبالشان رفته بود.

ناگهانی نامدید شدن توله گرگ باعث شده بود مادرش که انگار از پیش متوجه چیزی شده بود  مضطرب شود و  با ندیدن فرزندش به دنبال بوی او، توله ی کوچک خود و دخترک و فرزندش را در حالی پیدا کند که در خطر وحشتناک حمله‌ی شیطانزاده ها قرار داشتند.

گرگ ماده برای دفاع از دخترک و بچه اش و فرزند کوچک خود به دفاع پرداخته بود و با زوزه ای جفتش را هم با خبر کرده بود.

او همراه توله ی کوچکش زوزه کشیده بود و روی موجودات خون سرد پریده بود و چنگ انداخته و با دندان هایش آنها را زخمی کرده بود.

از شانس خوب آنها تعداد زیادی از شیطانزاد ها به دنبال آنها نبودند اما با این حال بخاطر قدرت بیشتر آنها با وجود کمک جادوی دختر، گرگ قبل از رسیدن جفتش محاصره شد. یکی از شیطانزاد ها شاخه ای را برداشته و به سرعت و با قدرتی که از این موجودات بعید نبود آن را در گردن گرگ ماده فرو کرده بود.

Fate or Folly?Where stories live. Discover now