32: 𝕊𝕖𝕔𝕣𝕖𝕥 𝕆𝕗 𝕁𝕖𝕠𝕟𝕘 𝔽𝕒𝕞𝕚𝕝𝕪 ⁴

97 29 15
                                    

درد وحشتناکی توی وجودم پیچید جوری از شدت درد فریاد کشیدم و زجه زدم.

به صورت ناگهانی همزمان  با ناله ی خودم زوزه ی گرگی رو شنیدم و کمی بعد دستهام رها شد. نسیم آرومی به صورتم خورد و درد قطع شد.

فقط یکم طول کشید ولی  تا وقتی که بهتر نشدم و متوجه ی اطرافم نبودم و نفهمیدم که اون نسیم به خاطر بلند شدن سوان از جاش و خارج شدن از حلقه به وجود اومده.

یونگسوان : کاش حداقل توی تله ساختن مهارت داشتی خواهر !

فقط به حرف های سوان گوش میکردم چون این ن لحظه انرژی نداشتم.

یونگسوان : شاید یونگ سون متوجه عمق اون طلسم نمی شد و گول می‌خورد که همسرم بخاطر قبیله اش به من خیانت کرده اما من یه مدت با اون زندگی کردم و هیچ وقت اونقدر که فکر می کنی احمق نبودم که کسی رو به عنوان جفت انتخاب کنم که اصلا نمی شناسم.

من با کمک جادو با نقطه نقطه ی افکار اون آشنا بودم و فکر کردی من باور میکنم بخاطر قبیله ای که بعد از ازدواجمون نامحسوس طردش  کردن اینکار رو با من می کنه؟

بعد لحظه از به من وقت داد تا جمله ای که گفته شده بود رو درک کنم.

می دونید حالم اون لحظه واقعا بد بود درد درونم به خاطر شنیدن این حرفا  و حس باور  و ناباوری توی وجودم بابت اتفاقایی که می افتاد یک طرف....

و از طرف دیگه درد جسمیم بهم فشار می‌آورد....

از درد هایی که در برم گرفته بود آروم ناله میکردم و مدام زمزمه وار خواهش میکردم که اونی که فکر میکنم درست نباشه!
امیدوار بودم حق با سوان نباشه!

دوست داشتم  یان‌گ مثل همیشه بپره وسط حرف سوان و از خودش دفاع کنه و بگه اشتباه میکنیم ولی  از ته دل مید مستم اینطور نمیشه.

حتی چند باری از سوان خواستم بس کنه  اما سوان قرار نبود بس کنه‌؛ انگار تازه وقت برای حرف زدن گیر آورده بود.

یونگسوان: من احمق نبودم فقط  بخاطر یونگ سون که روی این ایده پا فشاری میکرد و می گفت مدرک پیدا کرده این ایده رو باور کردم.

فکر کردی متوجه عجیب بودن اینکه، تا حدود یکماه همه ی تلاش هامون بیهوده بود و هیچ کدوم از ما با وجود نفوذمون اثری از اون ساحره پیدا نکردیم و نتونستیم کمکی بگیریم و درست بعد از گذشت یک ماه  ناگهانی تو به سادگی به قول خودت با دادن اسباب بازی بهشون توی  پیدا کردن ساحره ای که وجود نداشت موفق شدی، نشدم؟

گرچه اعتراف میکنم اون زمان واقعا خیلی برام عجیب نبود اما حس بدی به این ماجرا داشتم‌.  اینکه اینطور سرکارخانم گذاشتن و منتظر نگهمون داشتن باعث میشد در مورد اینکه تله ای توی کار باشه بترسم.

ولی من همه ی حس هام رو برای خودم نگهداشتم و سعی کردن مثبت به موضوع نگاه کنم و باهاتون همراه شدم.

Fate or Folly?Where stories live. Discover now