13: ℙ𝕠𝕤𝕥𝕖𝕣𝕚𝕠𝕣 𝕥𝕙𝕖 𝕊𝕦𝕡𝕡𝕣𝕖𝕤𝕤𝕚𝕠𝕟

242 53 51
                                    

": جیمین! خوبی ؟

پسره ساحره به سرعت از اتاق بیرون پرید که با دیدن وضعیت افتضاح بیرون سر جاش متوقف شد ولی بعد با به یاد آوردن زخمی که جیمین از درگیری با گرگ آلفا برداشته بود چشم هاش اینبار با تمرکز بیشتر توی فضای اتاق به دنبال جیمین گشت و در حالی که به سمتش جلو میرفت از ترس گرگ آلفا همراه با گشتن دنبال جیمین با چشم دنبال اثری از اون هم میگشت که قبل از اینکه قدم دوم رو به جلو برداره چشمش به بدنی خورد که جلوی در روی زمین افتاده بود.

امکان نداره! اون مرد چطور وارد شده ؟ سعی کرد هاله ی محافظ خونه رو که به جادوش متصل بود حس کنه. میترسید که طلسمش شکسته باشه در عین انجام اینکار، صدا دوباره به حرف اومد.

#:نترس...

با ترس حرف صدا رو قطع کرد.

": چطور نترسم ؟! اون اومده داخل یعنی چجوری طلسمم رو شکسته ؟ یعنی تو خطریم؟ اون اینجاست؟ اصلا اون مرد کی هست؟...

قبل از اینکه تهیونگ از شدت ترس پنیک کنه صدا حرفش رو قطع کرد.

#: طلسمت سر جاشه و کسی نشکستتش، می خوای بری بببینی کی وارد شده و از طلسم محافظت رد شده بعد نگران بقیه ی ماجرا بشی؟

ته با آرامشی که توی لحن صدا بود آروم شد. تصمیم گرفت کاری که اون میگه رو بکنه.

قدم هاش رو که بی هدف به جلو برداشته بود به سمت در تنظیم کرد.

وقتی از کنار خرابی هایی که گرگ و جیمین پیش آورده بود گذشت و جیمین رو دید که بی حرکت بین مقداری خورده شیشه افتاده. دیگه تو ذهنش هیچ ترسی در مورد مرد بیهوش جلوی در و طوری که از طلسم محافظ گذشته بود توی ذهن ساحره ی جوون نبود.

تمام ذهنش رو نیمه ی دیگه اش گرفته بود که پیش روش بین شیشه ها دراز کشیده بود و کمی اطرافش خونی بود. قدم هاش بی اختیار خودش به سرعت به سمت جیمین رفت و هم زمان صداش کرد.

": جیمینا ؟

جوابی در جواب نگرفت و این بیشتر ترسوندش. وقتی به حد کافی نزدیک شد روی جسم بی حرکت خم شد و لمسش کرد. اون بدن به شدت گرم بود و همین خیالش رو تا حدی آروم کرد. سعی کرد جیمین رو برگردونه اما با برگردوندنش روی اون شیشه ها ممکن بود بیشتر بهش صدمه بزنه. خودش خوش شانس بود که کفش ها از پاهاش محافظت کردن وگرنه اصلا حواسش به صدمه ای که ممکن بود بخوره نبود.

به دنبال چیزی که باهاش شیشه های شسکته رو کنار بزنه به اطراف نگاه کرد اما چیز خاصی پیدا نکرد پس بی مکث لباس تنش رو خارج کرد و با کمکش از نبود هیچ شیشه ای اطراف جیمین مطمئن شد.بعد جیمین رو برگردوند.

به صورت بی نقض پسر نگاه کرد. خدارو شکر شیشه ها به صورتش صدمه ای نزده بودن ولی به جای اون کف دست هاش پر از شیشه بود. وقتی از منظم بودن تنفس جیمین مطمئن شد بلند شد تا بره و دنبال جعبه ی کمک های اولیه بگرده که چشمش دوباره به جسم افتاده رو به روی در افتاد.

Fate or Folly?Where stories live. Discover now