99:

55 15 38
                                    

باز هم همه چیز و سر نخ هر مشکلشون به تهیونگ گره خورده بود .
جیمین دوست داشت زود تر حقیقت رو بفهمه اما احساسات منفی ای که از تهیونگ دریافت میکرد جلوی پرسیدن هر سوالی رو میگرفت.

نگاه های روی تهیونگ خیره بود و باز هم کسی به داد تهیونگ رسید که تهیونگ توقعش رو نداشت.

جونگ کوک ناگهانی به حرف اومد و به یاد جیمین انداخت اون تنها کسی نیست که احساسات پسر رو دریافت میکنه و به شدت خوشحال شد که حالا فرد دیگه ای هم هست که بتونه از تهیونگ محافظت کنه.

جیمین انگار سالها بود که این حقیقت رو از یاد برده بود که تهیونگ اون ، ته ته جیم ، تاتا ی جیسو و وی و ... همشون پشت اون ماسک بزرگ که با نیروی الهه و خوی خون آشامش به زیبایی تزئین شده بود تا چهره ی قدرتمندی بهش بده ، فقط یه پسر بچه بود که مجبور شده بود مدت زیادی خودش نباشه.

اون پسر مجبور شده بود خیلی قوی بمونه و جیمین حالا انگار واضح تر میتونست ظلمی که هر چقدر ناخواسته در حق تهیونگ مرتکب شده بود رو درک کنه و به نظرش اینکه حالا تهیونگ جفت دو تا الفا یا ... خب یه الفا و یه انیگما بود جزای تمام تنهایی ای بود که پسر تحمل کرده بود و جبران سالهایی بود که زجر کشیده بود.

کوک: اونطور نگاه کردن بهش رو بس کنید از کجا مطمئنید حق با ادوارد و کارل بوده ؟ من خیلی این پسر رو نمیشناسم چون من قبل از این علاقه ای به شناختش نداشتم اما من مطمئنم که اون هیچوقت خود خواسته و با دونستن اینکه برای جیمین میتونه خطر آفرین باشه کاری رو انجام نمیده. هممون شاهد بودیم چطوری خودش رو پیش انداخت تا به جای جیمین بمیره. من بهش اطمینان دارم الفای من بهش اطمینان داره.

این حرف بار معنایی عمیقی داشت.

جونگ کوک جفت جیمین بود و یه الفا در مورد جفتش خیلی سختگیر عمل میکنه خصوصا الفاهایی مثل الفای کوک که از نوع الفا های خشن بودن در این مورد حتی سخت گیر تر هم بودند اما وقتی جونگ کوک این حرف رو میزد کسی نمیتونست حتی به اینکه تهیونگ قصدی برای اسیب رسوندن به جیمین داشته باشه فکر کنه.

کوک: گرگم تشخیص داد که اون برای ما بیخطره . من شاید هنوز اینکه اون هم جفتم باشه رو قبول نکرده باشم اما گرگم اونو قبول کرده و حالا من میتونم پیوند عمیق جیمن و تهیونگ رو حس کنم . همونطور که من نمیتونم خود خواسته به جفت هام اسیب بزنم پس اون هم نمیتونه به من یا جیمین آسیب بزنه. دید که چطور من و گرگم هردو تصمیم به محافظت ازش گرفتیم .

این هم موضوع دیگه ای بود که پنهان شدنی نبود جونگ کوک جونش رو به خطر انداخته بود تا از تهیونگ محافظت کنه. اصلا همینکه تونسته بود از اون محافظ رد بشه خودش نشون میداد پیوند بینشون عمیق بود.

کوک: حتی اگر فرض کنیم تا حدی هم حرفشون حقیقت داشته باشه همیشه ماجرا اونطور که به نظر میرسه نیست. هر کدوم ما حداقل یکبار مجبور شدیم که بین بد و بدتر تصمیم بد رو بگیریم پس اون نگاه های قضاوتگرتون رو از روش بردارید و بزارید خودش حرف بزنه و ماجرا رو تعریف کنه.

Fate or Folly?Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz