57: stranger

101 23 65
                                    

جیمین اولین ورودش به پک رو روی دست های جفتش  و به شکل انسانیش داشت و چشم های نگران پدرش و چشم های پر از حسودی برادرش رو که بهش خیره شده بودند ندید. 

سیون به سختی سرجاش آروم گرفته بود.
مدام میخواست  فریاد بزنه اون پسر منه ولی با دیدن دخالت آلفا های مسن تر و اینکه چطور دارن همه ی پک رو بر علیه پسرش میشورونن از طرف دیگه چطور اون آلفا های مبارز از توانایی های پسرش اشتباه برداشت کردند.

اونا قصد داشتند  آلفای ارشد رو به نپذیرفتن جیمین در پک و حتی بیرون کردن پسرش از پک ترقیب کنن.

نگران این بود که با گفتن حقیقت  تمام کار هایی که کرده رو و تمام اهداف خودش و آسینا برای آینده ی پک رو توی خطر بندازه.

به خوبی به یاد مي آورد زمانی رو توی موقعیتی مشابه که پدرش مجبور جنگیدن برای به طرد نکردن خودش شد و تا زمانی که آسینا به دنیا نیومده بود چطور  سیون مورد نفرت و آزار بقیه بود.

اون هرگز چنین چیزی رو برای پسرش نمیخواست اما طرف دیگه ی این داستان تمام سالهایی بود که برای رسیدن پک به اینجا زحمت کشیده بود و تازه داشت برنامه هاش با کمک آسینا جلو میرفت.

سیون برنامه های  بزرگی برای پک داشت و می خواست حداقل تا قبل از مرگش کمی پیشرفت اونها رو ببینه ولی همین افرادی که حالا خواهان بیرون انداختن پسرش بودند خواهان توقف اون برنامه ها هم بودند.

اگر الان هر چیزی راجب به اینکه اون امگا،  پسر خودش هست می گفت، نمی تونست تضمین کنه که  برنامه های آینده اش به کنار ، کارهایی که  تا حالا کرده هم بی اثر و متوقف نمیشه.

سیون هرگز توقع این طرز فکر رو نداشت که اونها جیمین رو یه امگای دستکاری شده توسط برگزیده ها  بدونن !

مسخره بود که چطور اون آلفا ها قدرت الهه رو که خلق  ود برابر با قدرت برگزیده ها میدونن!

از طرفی اونها معتقد بودن اهداف جیمین مشخص نیست که این بخاطر دفاعش از اون دورگه ی برگزیده بود.

مشخص بود که پسرش بخاطر قلب پاکش در هر صورتی از اینسوک و تهیونگ و بقیه ی برگزیده هایی که میشناخت محافظت کرده اما این رو هم می دونست که اونها برگزیده ها انسانن و فقط روح انسانشون رو دارن پس هرگز مثل یه گرگ وفاداری رو نمیفهمن پس بخاطر منافع خودشون با این توجیح که اون هست پسر رو به حال خودش رها میکنن و هر دروغی برای رهایی خودشون میگن....

سیون تمام اون سالها از لحظه ای که تمرین دادن پسرش رو شروع کرده بود توقع اینکه یک روز اون رو بیرون از محوطه ی طلسم شده پیدا کنه رو داشت .

اما تفکراتش توی تمام این سالها هرگز شامل این نمی شد که ممکنه بخاطر قدرت امگا در مبارزه و توانایی اخیرش برای ایستادگی در برابر ویس یه آلفا قرار باشه باعث بشه پسر امگاش دردسر بزرگی رو تجربه کنه.

Fate or Folly?Where stories live. Discover now