104:

52 15 84
                                    

جیم: ' نمی دونم دقیقا چرا  آلفای اولیه همچین کاری کرد اما وقتی راجع به پیدا شدن جفتش شنیده بود و جای ما رو پیدا کرده بود بدون خبر به هر کسی توی پایتخت سراغمون اومده بود.

مشخصا به خاطر اطلاعات به منزل کیم ها رو زیر نظر گرفته بود و  منو دنبال میکرد.

من هم بی خبر از قصدش چند باری که اتفاقی توی بازار دیده بودمش رو کار سرنوشت فرض میکردم و توجهی به اما و اگر ها نداشتم.

در اصل روحم هم از اینکه چه سوء تفاهم بزرگی داره اتفاق می افته با خبر نبود.
وجود اون رو  اطرافمون من نبودم که حس کردم جین هیونگ بود که اون زمان راجع به برخورد هامون با اون مرد کنجکاو شده بود.

به خاطر وضعیتم که به عنوان خدمتکار شخصی جین کار میکردم اکثر اوقات با اون از خونه خارج میشدم و همین باعث شده بود الفای اولیه چیزی رو توی وجود من حس کنه که وجود نداشت .

میشه گفت اون به خودش القا کرده بود که من جفتشم و همین باعث شده بود که الفا فکر کنه باید عاشق من بشه چون من امگاشم. 

از طرف دیگه خبر توی مرکز پک پخش شده بود که امگای اولیه پیدا شده و با گم شدن ناگهانی الفای اولیه خبر تائید شده بود.

همین موضوع اوضاع رو کمی خطرناک کرده بود چون با پخش شدن این خبر نیاز بود که به سرعت برای جلو گیری از هر آسیبی که ممکن بود به امگای اولیه وارد بشه امگا رو به مرکز پک انتقال بدن.

پس آلفایی که فعلا قدرت رو تا پیدا شدن جفت الفای اولیه در ظاهر در دست داشت دستور  داد یکی از فرماندهان نزدیک به آلفا بره و امگای ایشون رو به مرکز پک بیاره.

وقتی فرمان ارسال فوری من به مرگز پو  به عنوان امگای اولیه توسط اون فرمانده ی مورد اعتماد الفای اولیه به فرمانداری  منطقه ی ما ارسال شد تازه درسر اصلیمون شروع شد.

فرماندار منو احضار کرد تا با اون افراد همراه بشم اما ما که از اوضاع خبر نداشتیم با توجه به جمعیتی که برای بردنم  فرستاده شده بودن همه به شدت ترسیدیم.

جین که نمی خواست منو تنها بزاره علارغم دستور صریح مادرش برای دخالت نکردنش با این عنوان که من بردشم خواست تا همراهیمون کنه.

مشخصه که بهش اجازه نمی دادن اما خوندن درس هایی که بقیه ی الفا ها برای ورود به مراکز اداری اون زمان میخوندن باعث شده بود ما نسبت به قانون دانش داشته باشیم پس از قانونی که می گفت یه برده بدون اجازه اربابش حق نداره جایی بره استفاده کردیم .

جین اون قانون رو با قانونی که میگفت تبعات کار های یک برده با اربابشه همراه کرد تا حرف هاش بیشتر قانع کننده بشه.

اون گفت اگر من رو میخوان به جایی ببرن باید بپذیرن که اون هم همراهیمون کنه تا مطمئن بشه بلایی سرم نمیارن.

Fate or Folly?Where stories live. Discover now